جدول جو
جدول جو

معنی شعریان

شعریان
دو ستاره در صورت فلکی کلب اکبر و کلب اصغر، دو خواهران، دو خواهر، شعرا
تصویری از شعریان
تصویر شعریان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شعریان

شعریان

شعریان
به صیغۀ تثنیه، دو ستارۀ شعری یعنی شعری العبور و شعری الغمیصاء. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). اختاسهیل. شعرای شامی و شعرای یمانی:
چو پاسی از شب دیرنده بگذشت
برآمد شعریان از کوه موصل.
منوچهری.
شده شعریانش چو دو چشم مجنون
شده فرقدانش چو دو خدّ لیلی.
منوچهری.
محتمل مرقد تو فرقدین
متصل مسند تو شعریان.
خاقانی.
شعریان از اوج رفعت در حضیض خاک شد
چرخ بایستی که بر شام و یمن بگریستی.
خاقانی.
یا نحوس کید قاطعرا ز جهل
بر سعود شعریان خواهم فشاند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

شاریان

شاریان
جَمعِ واژۀ شاری، منسوب به شار یعنی شاه غرچستان
لغت نامه دهخدا

شاریان

شاریان
محمد بن عبدالله بن الشاریان، محدث است. ابوالغنائم بن الرسی از وی حدیث شنیده است. (تاریخ العروس). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا

شعریات

شعریات
جَمعِ واژۀ شَعَری ّ. (ناظم الاطباء). رجوع به شَعَری ّ شود، جوجه های کرکس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

شریان

شریان
رگ جهنده، و آن رگی است که از قلب میروید و جدا میشود، سرخرگ
شریان
فرهنگ لغت هوشیار

عریان

عریان
بِرِهنِه، لُخت، وَرت، رَت، لاج، پَتی، لُچ، عور، تَهَک، اُوروت، غوشت، عاری، مُتَجَرِّد، مُعَرّیٰ
عریان
فرهنگ فارسی عمید