جدول جو
جدول جو

معنی شورابی - جستجوی لغت در جدول جو

شورابی
نام محلی کنار راه نیشابور و مشهد میان دیزبادو فخرداود، در 854800گزی طهران، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شورعلی
تصویر شورعلی
(پسرانه)
شور (فارسی + علی (عربی) مرکب از شور (هیجان) + علی (بلندمرتبه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
غذایی که از اسفناج یا بادمجان، ماست و سیر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شورابه
تصویر شورابه
شوراب، آب شور، آبی که نمک داشته باشد و طعمش شور باشد، اشک چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرابه
تصویر شیرابه
مایعی که در ساقۀ بعضی از گیاه هان وجود دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
از مردم شروان مثلاً خاقانی شروانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعرابی
تصویر اعرابی
عرب بادیه نشین، تازی بیابانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارابی
تصویر دارابی
میوه ای از نوع مرکبات، گرد، بزرگ و نارنجی رنگ با طعم ترش و شیرین و مطبوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرابی
تصویر شرابی
به رنگ سرخ ارغوانی، ظرف شراب
شراب فروش، سقا
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
منسوب به شراب. (یادداشت مؤلف) ، آنکه دائم شراب خورد. شراب خواره. معتاد بشراب. آلودۀ به شراب. (یادداشت مؤلف).
- شرابی تلنگی، از اتباع، شرابخوار دائم. (یادداشت مؤلف).
، شراب ساز. شراب فروش. (از یادداشت مؤلف) ، شرابدار. (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج). ساقی. (آنندراج) :
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو بر آن خم نبید.
منوچهری.
، به رنگ شراب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمعی از محدثین به این نسبت معروفند که مربوط به پیشۀ آبا و اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه دلیجان به خمین میان سنج آباد ومیانرودین در 51500متری دلیجان، (یادداشت مؤلف)
نهری است به خوزستان که مقداری از آن از اهواز بگذرد و شاید همان ’سولان’ باشد، (از معجم البلدان)
نام محلی کنار راه یزد و طبس میان رباط پشت بادام و رباط خان در 246000متری یزد، (یادداشت مؤلف)
قریه ای در 33هزارمتری قم میان لنگرود و فیروزآباد و آنجا ایستگاه ترن است، (یادداشت مؤلف)
نام یکی از بلوکات ساری به مازندران، (ترجمه سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 83)
رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی می باشد، (یادداشت مؤلف)
دهی است در دوفرسخی مشرق شکفت به فارس، (فارسنامۀ ناصری)
نام محلی به شمال مروارید در فارس، (فارسنامۀ ناصری)
سه فرسخ جنوبی ارسنجان است، (فارسنامۀ ناصری)
نام شهری به روم، نوشیروان آن را گشوده است، (فهرست شاهنامۀ ولف) :
چنین تا بیامد بدان شارسان
که شوراب بد نام آن کارسان،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2343)
لغت نامه دهخدا
آب شور، آبی شور، آب که نمک دارد، (یادداشت مؤلف)، شورابه، آب نمکین و شورمزه، (ناظم الاطباء) :
شوراب ز قعر تیره دریا
چون پاک شود، شود سمائی،
ناصرخسرو،
اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد
یکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم،
ناصرخسرو،
اندر بن شوراب ز بهر چه نهاده ست
چندین گهر و لؤلؤ ارزنده و زیبا،
ناصرخسرو،
تا فزایدکوری از شوراب ها
زانکه آب شور بفزاید عمی،
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
آب شور. شوراب. مایعی پرنمک. نمکاب. (یادداشت مؤلف). آب شور و در این لفظ ’ه’ برای اسمیت است چنانکه در سبزه و سفیده. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
غواص ترا جز گل و شورابه نداده ست
زیرا که ندیده ست ز تو جز که معادا.
ناصرخسرو.
اهل دنیا زان سبب اعمی دلند
شارب شورابۀ آب و گلند.
مولوی.
، کنایه از اشک چشم:
دل همی سوزد مرا بر لابه ات
سینه ام پرخون شد از شورابه ات.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 180 تن. آب از نهر شورابه. محصول آن غلات و لبنیات. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ)
منسوب است به ابوالشوارب. و او محمد ابوالحسن بن عبدالله بن علی بن محمد بن عبدالملک بن ابوالشوارب بغدادی است و در سال 328 هجری قمری درگذشت. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جوان رود بخش پاوۀ شهرستان سنندج، واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری پاوه، و پنج هزارگزی باختر راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه، کوهستانی و سردسیر، دارای 113 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، لبنیات و توتون، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرابی
تصویر شرابی
میگون ازرنگ ها، میخواره مغی منسوب به شراب، باده پرست میخواره
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی که در ساقه بعضی از گیاهها وجود دارد و گاهی بیرون می تراود، شیره خشخاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرازی
تصویر شیرازی
منسوب به شیراز از مردم شیراز، لهجه مردم شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومالی
تصویر شومالی
شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
منسوب به شروان از مردم شروان: خاقانی شروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
پر آبی سیرابی آبداری، تازگی طراوت، شادی شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعرانی
تصویر شعرانی
پرمو
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره سدایبان جزو دسته مرکبات که میوه اش بزرگتر از پرتقال و طعم آن ترش و شیرین است. رنگ میوه اش زرد و داخلش سبز رنگ و دارای پوستی ضخیم میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
چون در جویی که از آن آب باز گیرند سدی ببندند و از زیر بند گاه آن آب اندک پالاید آنرا خورابه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
خوردنی طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرابی
تصویر اعرابی
بادیه نشین، عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شورابه
تصویر شورابه
آب نمک آب شور معدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوراب
تصویر شوراب
آب شور، آب نمکین و شور و شورمزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
غذا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
طراوت
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع خانقاه پی واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی