جدول جو
جدول جو

معنی شهشهان - جستجوی لغت در جدول جو

شهشهان
(شَ شَ)
محله ای است در شمال شهر اسپاهان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرگان
تصویر شهرگان
(پسرانه)
شهری، اهل شهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهربان
تصویر شهربان
(پسرانه)
حاکم شهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهبان
تصویر شهبان
(پسرانه)
برادر زرین ملک در داستان ملک بهمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهران
تصویر شهران
(پسرانه)
نام یکی از خردمندان ایرانی در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهروان
تصویر شهروان
(پسرانه)
شهربان، نگهبان شهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهربان
تصویر شهربان
حاکم و نگهدارندۀ شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشعان
تصویر شیشعان
دارشیشعان، درختی کوتاه و خاردار با پوست سرخ رنگ و خوش بو و گل های زرد که پوست آن در طب قدیم برای تسکین درد دندان به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعشعان
تصویر شعشعان
دراز، تابنده، لطیف، سبک، نیکوخلقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاشدان
تصویر شاشدان
جایی یا ظرفی که در آن ادرار می کنند، در علم زیست شناسی مثانه
فرهنگ فارسی عمید
(دُ دُ / دَ دَ)
صد شتر و زایدبر آن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
موروشتشگان و نواحی معمور از اعمال کازرون است. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 146)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ)
شحیح. (از اقرب الموارد). زفت. (منتهی الارب) ، حریص. (منتهی الارب) ، دراز از هر چیزی. شحشح، مرد بسیاررشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ)
دراز و نیکوخلقت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نیکو. (مهذب الاسماء). و رجوع به شعشاع و شعشع و شعشعانی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
در قائنات و در 23 فرسخی کوه اسفندقه واقع و دارای معدن فیروزه است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ)
دهی است از بخش عجب شیر شهرستان مراغه دارای 99 تن سکنه. آب آن از رود خانه قلعه چای و چشمه و چاه. صنایع دستی زنان آن جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ)
یا دار شیشعان. قندول. عراثا. عودالبرق. (گااوبا). درختچه ای است که در کنار رود کرج و نیز در کرمان و خراسان موجود است و گل آن به نام نورالقندول در طب بکاراست. (یادداشت مؤلف). درختچه ای است از تیره گزها از ردۀ دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که شبیه تیره زیتونیان و ارتفاع آن بین یک تا دو متر است. ساقه اش راست و منشعب و زاویه دار و برگهایش ریز و کوچکند. از اندامهای این گیاه بوی مطبوعی استشمام می گردد. در تداوی برگ و پوست ساقۀ آنرا بعنوان اشتهاآور و مدر بکار می برند. شیشعان در اکثر نقاط ایران خصوصاً خراسان و کنار رود خانه کرج و آذربایجان می روید. دار شیشعان. قندول. عراثا. عودالبرق. گل این گیاه را در کتب دارویی به نام نورالقندول می نامند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
تخمی است دوائی که آن را فرنجمشک خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ هَِ)
نام محلی کنار راه خواش به داورپناه میان بخشان و داورپناه در 167500گزی خواش. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهری. مقابل دهقان. ج، شهرگانان. (یادداشت مؤلف) : اما ایرانیان مخصوصاً کسانی که از خاندانهای اصیل دهقانان وشهرگانان و مرزبانان و آسواران عهد ساسانی بودند و نیاکان ایشان... (خاندان نوبختی عباس اقبال ص 67)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهروان. بزرگ و حاکم و نگاهدارندۀ شهر، و آنرا شهریار گفته اند. (از انجمن آرا). مرزبان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شیخ، محمد مرادبن عبداﷲ قازانی در مکه سکونت داشت، از اوست: ’ترجمه رشحات عین الحیاه’ به عربی، اصل این کتاب به فارسی نوشته شده و مؤلف آن علی بن حسین واعظ کاشفی آن را در مناقب مشایخ نقشبندیه و آداب طریقت ایشان برشتۀ نگارش کشیده و در حاشیۀ آن ذیلی است از مترجم، 2 - معرب المکتوبات الشریفه موسوم به الدرر المکنونات النفیسه، (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1481)
بوانات. قریه ای است دردو فرسنگ و نیمی مشرق سوریان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
شهربان. شهراوان. شهرابان. بلده ای است بنواحی خالص. (یادداشت مؤلف). نام شهری بوده بر لب دجلۀ بغداد و واسط و آنرادر قدیم دسکره مینامیده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 264 و دسکره شود
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
کوهی است در یمامه در نزدیکی محاره که قریه ای است متعلق به بنی هران. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
مثانه، (شعوری) (آنندراج) (فرهنگ نظام)، آبدان، (شعوری)، جایی که در آن پیشاب جمع شود، ظرفی که در آن می شاشند، (آنندراج)، مبوله، کمیزدان، گلدان، ظرف شب، ظرفی که بیماران به شب و یا بروز و شب در آن شاشند، لگن اصیص
لغت نامه دهخدا
(بِ بَ)
نام شهری است از بلاد فارس... که در نزدیکی رود خانه خیرآباد واقع شده است. و آن ولایت بیشتر کوهستانی و رعایای آن طوایف الوارند و آن کوهستانات را کهکیلویه گویند... و از آن شهر علمای معروف به رخاسته اند چون از گرمسیرات است نارنج بزرگ ممتاز در آنجا بعمل می آید و پارسی آن بمعنی به از بهتران است. (از انجمن آرا) (آنندراج). یکی از شهرستانهای ده گانه استان ششم است که از طرف شمال برود خانه کارون از باختر به شهرستان اهواز و خرمشهر و از جنوب به خلیج فارس و شهرستان شیراز و از خاور به شهرستان شیراز محدود است. هوای شهرستان بهبهان نسبت به موقعیت محل و بخش ها متفاوت است. بدین ترتیب که هوای شهر بهبهان با حومه و بخش بویراحمد گرم سیری است و بخش آغاجاری و گچساران گرمسیر و بخش کهکیلویه سردسیر است. آب مصرفی این شهرستان از رودخانه ها و چشمه سار تأمین میشود و چون اغلب ارتفاعات شهرستان دارای معادن گچ است لذا آب آشامیدنی آنها دارای املاح و سنگین می باشد. این شهرستان را ارتفات زیادی احاطه نموده که قسمت عمده آن در قسمت شمالی شهرستان واقع و مهم ترین آنها بقرار زیر است: 1-کوه پس شانه به ارتفاع 3320 گز. 2- کوه سردوک به ارتفاع 3025 گز. 3- کوه سفید به ارتفاع 2770 گز. مهمترین رودخانه های شهرستان رود خانه مارون است که از کویر کوه و کوه لخت ده سرچشمه گرفته و پس از مشروب نمودن آبادیهای زیادی از شهر بهبهان گذشته و در محل قامه شیخ با رود خانه رامهرمز یکی شده و پس از عبور از خلف آباد در باختر بندر معشور به خلیج فارس منتهی میگردد. 2- رود خانه خیرآباد که از ارتفاعات چلخور سرچشمه گرفته پس از مشروب نمودن خیرآباد و دهستان زیدون برود خانه هندیجان ملحق و پس از عبور از ده ملا و هندیجان به خلیج فارس میریزد. سازمان اداری شهرستان بهبهان دارای چهار بخش است. 1- بخش حومه شهرستان دارای دو دهستان مرکزی وزیدون. 2- بخش گچساران که از دو دهستان زیر کوه باشت بابوئی و پشت کوه باشت بابوئی تشکیل شده است. 3- بخش آغاجاری که فقط از لحاظ وجود نفت حائز اهمیت است و فاقد قراء و قصبات است ولی جمعیت آن قابل ملاحظه و عموماً کارگر شرکت نفت می باشند. 4- بخش کهکیلویه که از ده دهستان بشرح زیر تشکیل شده:
1- دهستان بویراحمد گرمسیر. 2- دهستان بویراحمد سرحدی. 3- دهستان بویراحمد سردسیر. 4- دهستان بهمئی گرم سیر. 5- دهستان بهمئی سردسیر. 6- دهستان بهمئی سرحدی. 7- دهستان طیبی گرم سیر. 8- دهستان طیبی سرحدی. 9- دهستان چرام. 10- دهستان دشمن زیاری. جمع قراء این شهرستان 497 آبادی کوچک و بزرگ و جمعیت آن در حدود 155 هزار تن با نفوس شهر بهبهان است. آثار باستانی این شهرستان بشرح زیر است: 1- در شهر بهبهان بنای چندین امامزاده دیده می شود که از همه مهمتر بنای امام زاده شاه فضل است که می گویند برادر حضرت رضا (ع) می باشد و ظاهراً بقعۀ آن در حدود یکهزار سال پیش بنا شده است. 2- بین برازجان و رام هرمز خرابه هایی وجود دارد که به عقیدۀ کارشناسان مربوط به عهد ساسانیان است. 3- در ارجان خرابه هایی وجود دارد که مربوط به عهد ساسانیان است. 4- بین اسک و ارجان نیز خرابه هائی موجود است که مربوط به عهد ساسانیان است. 5- در خیرآباد محل معروف به چهار طاق باقی ماندۀ ابنیۀ ساسانیان مشاهده میشود. 6- در میدان نفت محلی را بنام معبد دوره اشکانی نام می برند. معادن: در این شهرستان معادن نسبتاً مهمی بشرح زیر دیده میشود. 1- دربخشهای گچساران و آغاجاری و حومه بهبهان معدن نفت موجود است که بوسیلۀ شرکت نفت ایران و انگلیس بهره برداری می شد. ولی اکنون بوسیلۀ شرکت ملی نفت ایران بهره برداری میشود. 2- در اغلب کوه های این شهرستان معدن گچ موجود است. 3- در ارتفاعات تجک و بعضی از ارتفاعات بخش کهکیلویه معادن گوگرد دیده میشود که هنوز بهره برداری نشده است. 4- سنگ جهت تهیۀ سیمان در کوههای بیلوان، ماهرو، چشم سیاه وجود دارد. 5- در محلهای تنگ تکا، تنگ دورق و تنگ سبق معدن سنگ مومیائی یافت میشود. بخش حومه بهبهان از 57 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن در حدود پانزده هزار نفر است. اکثر قراء بخش در طول رود خانه مارون و خیرآباد واقع است. قراء مهم آن عبارتند از: دودانگه کردستان کیکاوس، نشان و یازنان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6). جمعیت حوزۀ بهبهان 174415 تن و مرکز آن شهر بهبهان است که 29886 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ بعد شود، ستوده ترین. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : و بهترینان بنی اسرائیل اینها بودند. (قصص الانبیاء ص 110).
از جسم بهترین حرکاتی صلوه بین
وز نفس بهترین سکناتی صیام دان.
خاقانی.
، زیباترین. جمیل ترین. (فرهنگ فارسی معین). زیباترین. (ناظم الاطباء)
شهر بهبهان در 349 هزارگزی جنوب خاوری اهواز واقع شده است. سکنۀ آن در حدود 24هزار تن است و یکی از شهرهای قدیمی کشور میباشد. قبل از تسلط اعراب یکی از پنج قسمت ناحیه شیراز بنام کوره قباد موسوم بوده که حکومت نشین آن را اره کان یا اره جان می نامیده اند (12 هزارگزی بهبهان) و بعدها اهالی از اره جان یا ارغون به محل فعلی انتقال یافته اند. ازآثار شهر قدیمی خرابه ای در کنار رود خانه مارون باقی است، که گویا حمام بوده و وسعت این شهر در حدود چهارهزار متر مربع است راه های شوسۀ آغاجاری بهبهان، گچ ساران بهبهان و بهبهان آرو از این شهر می گذرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6). نام قدیم آن ارجان است. ورجوع به مادۀ قبل و شدالازار ص 245 و مرآت البلدان ج 1ص 306 و جغرافیای غرب ایران ص 61، 62، 89، 91، 102، 172، 183، 185، 186، 187، 227، 301، 306 و 326 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهربان
تصویر شهربان
مرزبان، حاکم و نگهدارنده شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرمان
تصویر شهرمان
پارسی تازی گشته شهرمان سیکا (اردک وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
کاندوله کاندول از گیاهان کاندوله از گیاهان درختچه ایست از تیره گزها جزو رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که شبیه تیره زیتونیان است. ارتفاع آن بین یک تا دو متر است. ساقه اش راست و منشعب و زاویه دار و برگهایش ریز و کوچکند. از اندامهای این گیاه بوی مطبوعی استشمام میگردد. در تداوی برگ و پوست ساقه آن را به عنوان اشتها آور و مدر بکار می بردند شیشعان در اکثر نقاط ایران خصوصا خراسان و کنار رودخانه های کرج و آذربایجان می روید دار شیشعان قندول عراثا عود البرق. گل این کیاه را در کتب دارویی به نام نورالقندول می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاشدان
تصویر شاشدان
ظرفی که در آن بول کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهشان
تصویر دهشان
سرگشته، شیفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهشان
تصویر جهشان
ترس و گریز پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبهان
تصویر شبهان
پرنگ برنج پارسی تازی گشته شبه سیاه تلواز گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهربان
تصویر شهربان
مامور پلیس، پلیس
فرهنگ واژه فارسی سره
مثانه
فرهنگ گویش مازندرانی