جدول جو
جدول جو

معنی شعشعان

شعشعان
دراز، تابنده، لطیف، سبک، نیکوخلقت
تصویری از شعشعان
تصویر شعشعان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شعشعان

شعشعان

شعشعان
دراز و نیکوخلقت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نیکو. (مهذب الاسماء). و رجوع به شعشاع و شعشع و شعشعانی شود
لغت نامه دهخدا

شعشعانی

شعشعانی
خوب آفرید، تابان، کش (لطیف) - تابنده، لطیف، نیکو خلقت
شعشعانی
فرهنگ لغت هوشیار

شیشعان

شیشعان
کاندوله کاندول از گیاهان کاندوله از گیاهان درختچه ایست از تیره گزها جزو رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که شبیه تیره زیتونیان است. ارتفاع آن بین یک تا دو متر است. ساقه اش راست و منشعب و زاویه دار و برگهایش ریز و کوچکند. از اندامهای این گیاه بوی مطبوعی استشمام میگردد. در تداوی برگ و پوست ساقه آن را به عنوان اشتها آور و مدر بکار می بردند شیشعان در اکثر نقاط ایران خصوصا خراسان و کنار رودخانه های کرج و آذربایجان می روید دار شیشعان قندول عراثا عود البرق. گل این کیاه را در کتب دارویی به نام نورالقندول می نامند
فرهنگ لغت هوشیار

شیشعان

شیشعان
دارشیشعان، درختی کوتاه و خاردار با پوست سرخ رنگ و خوش بو و گل های زرد که پوست آن در طب قدیم برای تسکین درد دندان به کار می رفته
شیشعان
فرهنگ فارسی عمید

شعشعانی

شعشعانی
مرد دراز نیکوخلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دراز. (از اقرب الموارد). و رجوع به شعشعان شود، تابنده. (فرهنگ فارسی معین) ، لطیف. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

شعشعانه

شعشعانه
ماده شتر دراز نیکوخلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

شعشعات

شعشعات
جَمعِ واژۀ شعشعه، به معنی روشنی آفتاب و درخشش و پرتو. (از یادداشت مؤلف) :
تا زبون گردد به پیش آن نظر
شعشعات آفتاب ِ باشرر.
مولوی
لغت نامه دهخدا