- شهسوار
- سوار دلاور و چالاک و ماهر در سواری اسب
معنی شهسوار - جستجوی لغت در جدول جو
- شهسوار
- سوار دلاور، چالاک و ماهر در اسب سواری
شهسوار فلک: کنایه از خورشید
شهسوار سپهر: کنایه از خورشید، شهسوار فلک
شهسوار گردون: کنایه از خورشید، شهسوار فلک
- شهسوار ((شَ سَ))
- سوار دلیر و چالاک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حالت و کیفیت شهسوار
سوار دلاور، بهادر پهلوان جنگجو، مرکب شاه مرکوب شاه
هر که لایق و سزاوار پادشاهان باشد
هر چیز خوب و گران مایه، ویژگی آنچه درخور و لایق شاه باشد، با حالت شاهانه
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پادشاه، شاه، فرمانروا، حاکم، یارشهر، نام پسر برزو، پسر سهراب، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر شیرین و خسروپرویز پادشاه ساسانی
مسافر، عازم
حباب سوار آب
سلطان
سوارپا پیاده جلد و چابک
درخور شاه لایق شاه شاهانه: در شاهوار، هر چیز نیک خوب و گرانمایه
حالت و کیفیت شاهسوار
مقدار بار یک شتر شتر بار
اولین تار سازها تار بم و گنده
مانند شیر: شیروار با شمشیر صاعقه کردار حمله برده
کلانتر و بزرگ شهر، حاکم
حافظ نظم و شهر
آنکه بر شیر سوار می شود
شیرسوار فلک: کنایه از خورشید. در قدیم می پنداشتند که خورشید بر پشت شیری سوار است و در آسمان سیر می کند
شیرسوار فلک: کنایه از خورشید. در قدیم می پنداشتند که خورشید بر پشت شیری سوار است و در آسمان سیر می کند
هوشیار، باهوش، هوشمند، زرنگ
بزرگ تر شهر، فرمانروای شهر، پادشاه
سوار دلاور و چالاک و ماهر در سواری اسب
رئیس شهرداری، نگهدارندۀ شهر، نگهبان شهر
خوب و گران مایه، ویژگی چیزی که درخور و لایق شاه باشد
هوشیار: (خردیافت لختی وشدکاردان (اسکندر) هشیواروباسنگ وبسیاردان) (شا. بخ. 1781: 6)
شایسته برای شاه، هر چیز خوب و گران بها، نفیس