جدول جو
جدول جو

معنی شهرپناه - جستجوی لغت در جدول جو

شهرپناه
(شَ پَ)
حصار. بارو و حصاری که دور شهر برای محافظت آن بنا کنند. (ناظم الاطباء). شهربند. (آنندراج) ، استحکاماتی که در اطراف حصار قلعه برپا نمایند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وه پناه
تصویر وه پناه
(پسرانه)
نام یکی از دادوران مشهور ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرناز
تصویر شهرناز
(دخترانه)
خواهر جمشید و همسر ضحاک ماردوش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر جمشید پادشاه پیشدادی و مادر سلم و تور فرزندان فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرپنجه
تصویر شیرپنجه
قوی پنجه، زورمند، شیرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشکرپناه
تصویر لشکرپناه
آنکه پشت وپناه لشکریان باشد
فرهنگ فارسی عمید
(لَ کَ پَ)
ملجاء سپاه:
شماساس کین توز لشکرپناه
که قارن بکشتش به آوردگاه.
فردوسی.
گزین کیانی و پشت سپاه
نگهدار ایران و لشکرپناه.
فردوسی.
پدر جستی ای گرد لشکرپناه
بجای پدر گورت آمد براه.
فردوسی.
سبک شیردل گرد لشکرپناه
نگونسار کرد آن درفش سیاه.
فردوسی.
چو نزدیک شهر جهاندار شاه
فراز آمد آن گرد لشکرپناه.
فردوسی.
سر پهلوانان لشکرپناه
بنزدیک شاهان ترا دستگاه.
فردوسی.
گریزان برفتند یکسر سپاه
ز گیو سرافراز لشکرپناه.
فردوسی.
بفرمود تا شد ز پشت سپاه
بر گیو گودرز لشکرپناه.
فردوسی.
تو با کاویانی درفش و سپاه
بپشت سپه باش لشکرپناه.
فردوسی.
بجنبید با رستم از قلبگاه
خروشان و جوشان و لشکرپناه.
فردوسی.
وزان سو یکی گرد لشکرپناه
بیامد که بد سرفراز سپاه.
فردوسی.
فرستاده آمد به توران سپاه
گزین پور تو گیو لشکرپناه.
فردوسی.
خروش آمد از بوق ایران سپاه
چو پیروز شد گرد لشکرپناه.
فردوسی.
میان دو بیشه به یک روز راه
فرود آمد آن گرد لشکرپناه.
فردوسی.
بشد زان دژم، گرد لشکرپناه
همانجا به شب خیمه زد با سپاه.
(گرشاسب نامه ص 131).
بدان آمدن شادمان گشت شاه
از آن پهلوانان لشکرپناه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
خواهر جمشید است و او با خواهر دیگرش ارنواز در حبالۀ نکاح ضحاک بود و بعد از کشته شدن ضحاک هر دو به فریدون منتقل شدند. (برهان) (از جهانگیری) (از انجمن آرا). نام دختر جمشید که مادر هر دو پسر ارشد فریدون بود. (از ولف). این نام در کتب پهلوی بصورت سنگهوک آمده و در فارسی تحریف شده. در شاهنامه نام خواهر جمشید پیشدادی و خواهر ارنواز است. طبق روایات، ضحاک شهرناز وارنواز هر دو را به زنی گرفت و سپس فریدون آن دو رااز نزد وی برد. (از فرهنگ فارسی معین) :
به یک دست سرو سهی ارنواز
به دست دگر ماهرو شهرناز.
فردوسی.
از این سه دو پاکیزه از شهرناز
یکی کهتر از خوب چهر ارنواز.
فردوسی.
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر ماهرویی بنام ارنواز.
فردوسی.
رجوع به یشتها ج 1 و 2 ص 193 و 150 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
محلی از طسوج ابرشتجان. (تاریخ قم ص 114)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ناحیۀ شهر. شهرجای:
ز یک میل کرد آفریدون نگاه
یکی کاخ دید اندر آن شهر گاه.
فردوسی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مخفف شاهراه. جادۀعام و جادۀ وسیع بزرگ. (ناظم الاطباء) :
دگر گوشت که شهراه کلامست
دلت زو با معانی ّ تمامست.
ناصرخسرو.
شهراه مردمی است سبیل الرشاد تو
زآن مردمی تو کز ره نامردمی گمی.
سوزنی.
تا نبرّد تیغت اسماعیل را
تا کنی شهراه قعر نیل را.
(مثنوی).
رجوع به شاهراه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهراه
تصویر شهراه
مخفف شاهراه، جاده عام و وسیع و بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپناه
تصویر سرپناه
مسکن، آغل
فرهنگ واژه فارسی سره
اقامتگاه، مسکن، پناهگاه، مامن، حفاظ، جان پناه، خانه، کاشانه، خانه محقر، آلونک، کلبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد