جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وه پناه

بی پناه

بی پناه
که پناه ندارد. رجوع به پناه شود، بی اندازه. (ناظم الاطباء). کثیر. بیشمار. خارج از اندازه:
کجا جای بزم است گلهای بیحد
کجا جای صید است مرغان بیمر.
فرخی.
قلعه ای دیدم سخت بلند و نردبان پایهای بیحد و اندازه. (تاریخ بیهقی).
گویند عالمی است خوش و خرم
بیحد و منتهاست درو نعما.
ناصرخسرو.
چهار است گوهر فزون بی از آنک
بکار اندرون بی حد و منتهی است.
ناصرخسرو.
سالهای عمر تو بادا ز دور آسمان
بیحد و بیمر که بیحد زیبد و بیمر سزد.
سوزنی.
دلم ز انده بیحد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید.
مسعودسعد.
خشم بیحد مران و طیره مگیر.
سعدی.
- بی حد و حصر، بی اندازه و بی انتها
لغت نامه دهخدا

شهرپناه

شهرپناه
حصار. بارو و حصاری که دور شهر برای محافظت آن بنا کنند. (ناظم الاطباء). شهربند. (آنندراج) ، استحکاماتی که در اطراف حصار قلعه برپا نمایند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا