- شهروز (پسرانه)
- رودی بزرگ، شاهروز، روز شاهان، شهرود نام سازی باستانی، شاه روزگار، داری بخت و روز شاه، نام شهری که خسروپرویز پادشاه ساسانی بنا کرد
معنی شهروز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گدایی که هر روز در قسمتی از شهر می گردد و گدایی می کند، برای مثال شاهیم نه شهروزه لعلیم نه بهروزه / عشقیم نه سرمستی مستیم نه از سیکی (مولوی - مجمع الفرس - شهروزه)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
روز خوب، نیک، خوشبخت، نیکبخت، سعادتمند، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه بهرام گور پادشاه ساسانی
روز نیک و روز خوش
سازی بود در قدیم که طول آن دو برابر طول عود است و بر آن ده سیم مزوج بندند و کاسه و سطح آن بر هیئت عود است و اکنون متروک است، تار گنده و بم که در سازها بندند
پولی که ارزش حقیقی آن کمتر از بهای اسمی آن باشد و بنابراین در غیر محلی که ضرب شده ارزش چندان ندارد: بزرگزاده نادان بشهروا ماند که در دیار غریبش بهیچ نستانند 0 (گلستان 114)
خوشبخت، نیک بخت، نوعی بلور کبود رنگ و شفاف، برای مثال چنان مستم چنان مستم من امروز / که پیروزه نمی دانم ز بهروز (مولوی - لغت نامه - بهروز) ، کنایه از برده
((بِ))
فرهنگ فارسی معین
روز خوب، روز خوش، نوعی بلور کبود و شفاف و کم قیمت، کندر هندی، نیک روز، خوش اختر، نیک بخت
شاهرود، برای مثال بکرده راست با مزمار شهرود / بکرده راست با بربط ربابا (منوچهری - ۲۱۲)
سکه ای که فقط در قلمرو فرمان روای محلی ضرب کنندۀ آن رواج داشت، برای مثال بزرگ زادۀ نادان به شهروا ماند / که در دیار غریبش به هیچ نستانند (سعدی - ۱۲۱) ، سکه ای که ارزش حقیقی آن کمتر از ارزش اسمی آن باشد
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آنکه چهره ای چون چهره شاه دارد، نام یکی از اعیان ایرانی در زمان یزگرد پادشاه ساسانی، نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
هرروز: گارزی که همت جامه مرتفع دارد و همه روز درآب ایستد