جدول جو
جدول جو

معنی شنیز - جستجوی لغت در جدول جو

شنیز
(شُ)
مخفف شونیز است که سیاه دانه باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شنیز
(شِ)
سیاه دانه که به هندی کلونجی است و در آن لغات است: شونیز و شؤنیز و شهنیز. فارسی الاصل است. (منتهی الارب). شونیز و شینیز سیاه دانه است. (از اقرب الموارد). و رجوع به شنیز و شونیز شود
لغت نامه دهخدا
شنیز
(شَ)
چوب آبنوس را گویند. (برهان) (آنندراج). چوبی است سیاه و سنگین، کمان تیراندازی. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دنیز
تصویر دنیز
(دخترانه)
دریا، دریا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کنیز
تصویر کنیز
خدمتکار زن، مقابل غلام، خدمتکار زنی که او را خریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمیز
تصویر شمیز
پیراهن زنانه دارای آستین های بلند و یقۀ مردانه، نوعی مقوا که برای جلدسازی بعضی کتاب ها استفاده می شود، پوشه، شومیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنیز
تصویر هنیز
املای دیگر واژۀ هنوز
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی یک ساله با گل های سفید چتری و دانه های خوش بو که خام و پختۀ آن خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشنیز
تصویر کشنیز
گشنیز، گیاهی یک ساله با گل های سفید چتری و دانه های خوش بو که خام و پختۀ آن خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشنیز
تصویر بشنیز
برنجاسف، گیاهی خودرو با ساقۀ راست و سفید و برگ های بریدۀ سبز و قزمز که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
در پهلوی گشنیج = گشنیز کردی کشنیش و کشنش (کریاندر، فرانسوی، گشنیز گیاهی است از تیره چتریان که برگهای تازۀ آن خوراکی و دانه های وی تقریباً کروی و جوهر مخصوصی دارد که بسیار تند است. گشنیج. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رستنیس باشد که آنرا به عربی جلجلان گویند. (از برهان). اسم فارسی کزبره است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نباتی است که تخم آنرا بمجاز گشنیز خوانند و درون آن تخم نیز از مغز تهی است. (آنندراج) (انجمن آرا). تخم معروف است ازمزیل و در عرف بفتح کاف عربی شهرت دارد. (غیاث). دانۀ کوچک مدوری است که از بوتۀ معطری تحصیل میشود. این بوته از چین آورده شده حالا بسیار متداول است و تخم آنرا در بهار کاشته و از برای معطر بودنش بسیار مستعمل است. (قاموس کتاب مقدس). یک نوع گیاهی از طایفۀ چتری که برگ آنرا در پرهیزانۀ بیماران داخل کنند. (ناظم الاطباء) : تقده یا تقده و جلجلان، دانۀگشنیز و کنجد. کسبره. (منتهی الارب) :
این است پند حجت و این است مغز دین
و آرایش سخنش چو گشنیز و کرویاست.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 82).
از غایت جود و کرم و برّ ومروت
ناخواسته بخشی به همه خلق همه چیز
آن بخت ندارند که ناخواسته یابند
چیز این دو سه تا شاعر بی مغز چو گشنیز.
سوزنی (دیوان ص 439).
از تف تیغ فتنه باد تهی
دشمنت را دماغ چون گشنیز.
انوری.
گنده از زیره و گشنیز بسر میگردید
نخود آب از عرق و مشک معطر میشد.
بسحاق اطعمه (دیوان چ شیراز ص 56).
- آش گشنیز، آشی که با گشنیز درست کنند.
- گشنیزپلو، پلوی که گشنیز داخل آن کنند
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش گاوبندی شهرستان لار دارای 428 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، صیفی و تنباکو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
رفتار با ناز و شادمانی و خرامان و شادان باشد. (برهان). شادمان. خرسند. مسرور. خوشحال. شادی و شعف. خوشی و خرمی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ / کُ)
کشنیج. گشنیز:
به چرخ گندناگون بر دو نان بینی ز یک خوشه
که یک دیگ ترا کشنیز ناید زان دوتا نانش.
خاقانی.
رجوع به گشنیز و غیاث شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی از دهستان کیار، بخش بروجن شهرستان شهرکرد. 1214 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غله و برنج و حبوب و انگور و زردآلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بشنیزه است که آنرا بوی مادران گویند. (برهان) (فرهنگ نظام). بومادران. (ناظم الاطباء). گیاهی است که در تداوی بکار برند و آنرا بوی مادران و بوماران گویند. (از مؤید الفضلاء). گیاهی است که آنرا بومادران گویند و برنجاسب نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (از سروری). علفی است برای دوا استعمال میشود و آنرا بوی مادران گویند و در عربی برنجاسب وبرنجاسف گویند. (از شعوری ج 1 ورق 166 و 196). گیاهی است که در تداوی بکار برند. (شرفنامۀ منیری). گیاهی باشد که در دوا بکار برند و او را بومادران و برنجاسب نیز گویند. (جهانگیری). و رجوع به بشنیزه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
معرب گشنیز فارسی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قشنیزه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شونیز
تصویر شونیز
سیاه دانه که بر روی خمیر نان می پاشد
فرهنگ لغت هوشیار
هوز، نیز همچنین بعلاوه: فاما سکنگبین بناشتابه بود وسکنگبین مربردسینه را نشاید وهنیز گفته اند که معده را ضعیف کند. توضیح از جمله مغیرات هنیز بمعنی هنوز... شاعر دری گوی باید که درین ابواب تقلید قدما نکند و در آنچ گوید از جاده دری مشهور متداول عدول جایز نشمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منیز
تصویر منیز
من نیز، من هم: (چون ابراهیم آن سخن بشنید گفت: یارب اگر منیز تا پنج سال دیگر چنین ضعیف خواهم شد مرا نیز زندگانی مده،) (تفسیر طبری 171: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنیز
تصویر گنیز
پرخور و شکم پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنیز
تصویر کنیز
پرستار و خدمتکار زنان باشد، خادمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشنیز
تصویر بشنیز
بو مادران برنجاسف
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که علفی و یکساله است. برگهایش شبیه جعفری و بی کرک میباشد و در نواحی بحرالرومی و آسیا (از جمله ایران) می روید و چون جزو سبزیهای خوراکی است بدین منظور کشت میشود. گلهایش سفید مایل بصورتی و دارای آرایش چترهای مرکب در انتهای ساقه میباشد. ارتفاع این گیاه تقریبا به نیم متر میرسد. ساقه اش راست و شفاف و کم و بیش خط دارد و برگهایش متناوب و در قسمت انتهایی ساقه دارای بریدگیهای رشته یی بسیار ولی در قاعده ساقه تقریبا کامل و دارای بریدگیهای نوک تیز است. میوه اش دو فندقه و بیضوی شکل مایل برنگ زرد و دارای بوی نامطبوع شبیه بوی ساس است. میوه گشنیز که در تداول عامه بنام دانه یا تخم گشنیز نامیده میشود مقوی معده و محرک و بادشکن و معرق است کزبره کسبره جلجلان. یا آش گشنیز. آشی که در آن گشنیز کنند. یا گشنیز پلو. پلوی که در آن گشنیز کنند. یا گشنیز کوهی. تخم مخلصه، (بازی گنجفه ورق) ورقی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنیر
تصویر شنیر
بسیار شر، بدخوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنیب
تصویر شنیب
خوشابدندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنید
تصویر شنید
شنیدن: گفت و شنید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنیع
تصویر شنیع
زشت، قبیح
فرهنگ لغت هوشیار
پسر خوانده، کبتنگبین چوبی که بر سر آن موم انگبین دار گذارند و در کندو نهند تا کبت (زنبور عسل) بچگان را انگبین خوراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمیز
تصویر شمیز
لفاف ضخیم کاغذی که نوشته های اداری را در آن گذارند، پوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیز
تصویر بنیز
هرگز حاشا، زود بشتاب، نیز ایضا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشنیز
تصویر گشنیز
((گِ))
گیاهی است یک ساله با گل های سفید و چتری، از سبزی های خوردنی که مزه آن تند است، ورقی دربازی که خال های آن شبیه برگ گشنیز است، خاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنیز
تصویر بنیز
((بِ))
هرگز، حاشا، زود، به شتاب، ایضاً، نیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنیز
تصویر کنیز
برده
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن گشنیز در خواب غم و اندوه است و دانه آن در خواب چیزی نباشد. حضرت دانیال
گشنیز از سبزی هائی است که خوب شناخته نشده و معبران نوشته اند غصه و ناراحتی است. برخی از معبران کهن نوشته اند گشنیز بیماری است و چنانچه در خواب ببینید که گشنیز می خورید بیمار می شوید که البته بیماری خود موجب غصه و ناراحتی است. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب