جدول جو
جدول جو

معنی گشنیز

گشنیز
گیاهی یک ساله با گل های سفید چتری و دانه های خوش بو که خام و پختۀ آن خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گشنیز

گشنیز

گشنیز
گیاهی است از تیره چتریان که علفی و یکساله است. برگهایش شبیه جعفری و بی کرک میباشد و در نواحی بحرالرومی و آسیا (از جمله ایران) می روید و چون جزو سبزیهای خوراکی است بدین منظور کشت میشود. گلهایش سفید مایل بصورتی و دارای آرایش چترهای مرکب در انتهای ساقه میباشد. ارتفاع این گیاه تقریبا به نیم متر میرسد. ساقه اش راست و شفاف و کم و بیش خط دارد و برگهایش متناوب و در قسمت انتهایی ساقه دارای بریدگیهای رشته یی بسیار ولی در قاعده ساقه تقریبا کامل و دارای بریدگیهای نوک تیز است. میوه اش دو فندقه و بیضوی شکل مایل برنگ زرد و دارای بوی نامطبوع شبیه بوی ساس است. میوه گشنیز که در تداول عامه بنام دانه یا تخم گشنیز نامیده میشود مقوی معده و محرک و بادشکن و معرق است کزبره کسبره جلجلان. یا آش گشنیز. آشی که در آن گشنیز کنند. یا گشنیز پلو. پلوی که در آن گشنیز کنند. یا گشنیز کوهی. تخم مخلصه، (بازی گنجفه ورق) ورقی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است
فرهنگ لغت هوشیار

گشنیز

گشنیز
گیاهی است یک ساله با گل های سفید و چتری، از سبزی های خوردنی که مزه آن تند است، ورقی دربازی که خال های آن شبیه برگ گشنیز است، خاج
گشنیز
فرهنگ فارسی معین

گشنیز

گشنیز
در پهلوی گشنیج = گشنیز کردی کشنیش و کشنش (کریاندر، فَرانسَوی، گشنیز گیاهی است از تیره چتریان که برگهای تازۀ آن خوراکی و دانه های وی تقریباً کروی و جوهر مخصوصی دارد که بسیار تند است. گشنیج. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رستنیس باشد که آنرا به عربی جلجلان گویند. (از برهان). اسم فارسی کزبره است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نباتی است که تخم آنرا بمجاز گشنیز خوانند و درون آن تخم نیز از مغز تهی است. (آنندراج) (انجمن آرا). تخم معروف است ازمزیل و در عرف بفتح کاف عربی شهرت دارد. (غیاث). دانۀ کوچک مدوری است که از بوتۀ معطری تحصیل میشود. این بوته از چین آورده شده حالا بسیار متداول است و تخم آنرا در بهار کاشته و از برای معطر بودنش بسیار مستعمل است. (قاموس کتاب مقدس). یک نوع گیاهی از طایفۀ چتری که برگ آنرا در پرهیزانۀ بیماران داخل کنند. (ناظم الاطباء) : تَقدَه یا تِقدِه و جُلجُلان، دانۀگشنیز و کنجد. کُسبَرَه. (منتهی الارب) :
این است پند حجت و این است مغز دین
و آرایش سخنش چو گشنیز و کرویاست.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 82).
از غایت جود و کرم و برّ ومروت
ناخواسته بخشی به همه خلق همه چیز
آن بخت ندارند که ناخواسته یابند
چیز این دو سه تا شاعر بی مغز چو گشنیز.
سوزنی (دیوان ص 439).
از تف تیغ فتنه باد تهی
دشمنت را دماغ چون گشنیز.
انوری.
گنده از زیره و گشنیز بسر میگردید
نخود آب از عرق و مشک معطر میشد.
بسحاق اطعمه (دیوان چ شیراز ص 56).
- آش گشنیز، آشی که با گشنیز درست کنند.
- گشنیزپلو، پلوی که گشنیز داخل آن کنند
لغت نامه دهخدا

گشنیز

گشنیز
رفتار با ناز و شادمانی و خرامان و شادان باشد. (برهان). شادمان. خرسند. مسرور. خوشحال. شادی و شعف. خوشی و خرمی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گشنیز

گشنیز
دیدن گشنیز در خواب غم و اندوه است و دانه آن در خواب چیزی نباشد. حضرت دانیال
گشنیز از سبزی هائی است که خوب شناخته نشده و معبران نوشته اند غصه و ناراحتی است. برخی از معبران کهن نوشته اند گشنیز بیماری است و چنانچه در خواب ببینید که گشنیز می خورید بیمار می شوید که البته بیماری خود موجب غصه و ناراحتی است. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب

گشنیزی

گشنیزی
منسوب به گشنیز مانند گشنیز، (گنجفه) ورقی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است
فرهنگ لغت هوشیار

گشنیزه

گشنیزه
ابتدای غوره انگور که از کوچکی بدانه انگور ماند. یا گشنیزه حصرم. شراب انگوری: حرمت می را که می گشنیزدیگ عیشهاست. بر سر گشنیزه حصرم روان افشانده اند. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

گشنیج

گشنیج
یا گشنیج دشتی. به گیاهان ذیل اطلاق کرده اند: الف - نوع کوچک بادرنجبویه. ب - نوعی از شاهتره. ج - مخلصه. د - کزبره بری
فرهنگ لغت هوشیار