بادریسۀ دوک را گویند و آن چرم یا چوبی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند و بعربی فلکه خوانند. (برهان) (آنندراج). بادریسۀ دوک باشد و آن را به تازی فلکه نامند. (فرهنگ جهانگیری). بادریسۀ دوک. (ناظم الاطباء)
بادریسۀ دوک را گویند و آن چرم یا چوبی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند و بعربی فلکه خوانند. (برهان) (آنندراج). بادریسۀ دوک باشد و آن را به تازی فلکه نامند. (فرهنگ جهانگیری). بادریسۀ دوک. (ناظم الاطباء)
نام یکی از رایان هندوستان است که به مدد افراسیاب رفته بود و افراسیاب او را به یاری پیران ویسه فرستاد وقتی که پیران ویسه به جنگ طوس بن نوذر میرفت. (برهان). و این از صاحب برهان سهو است که شنگل را شنگرک دانسته. (از انجمن آرا). این کلمه در فهرست ولف نیز نیامده است. رجوع به شنگل شود. (از حاشیۀ برهان چ معین)
نام یکی از رایان هندوستان است که به مدد افراسیاب رفته بود و افراسیاب او را به یاری پیران ویسه فرستاد وقتی که پیران ویسه به جنگ طوس بن نوذر میرفت. (برهان). و این از صاحب برهان سهو است که شنگل را شنگرک دانسته. (از انجمن آرا). این کلمه در فهرست ولف نیز نیامده است. رجوع به شنگل شود. (از حاشیۀ برهان چ معین)
بادریسۀ دوک را گویند و آن چوب یا چرمی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند. (برهان). شنگور. (رشیدی). سنگرک. سنگور. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به سنگور و سنگرک شود
بادریسۀ دوک را گویند و آن چوب یا چرمی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند. (برهان). شنگور. (رشیدی). سنگرک. سنگور. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به سنگور و سنگرک شود
شنگرک. (حاشیۀ برهان چ معین). بادریسۀ خیمه را گویند و آن تخته ای باشد مدور و میان سوراخ که بر سر چوب خیمه محکم سازند، بادریسۀ دوک. چوب و چرمی که بر گلوی دوک کنند. (برهان) (جهانگیری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : نارسیده ترنج بارورش چون فقع کوزه و چو شنگور است. ابوالفرج رونی
شنگرک. (حاشیۀ برهان چ معین). بادریسۀ خیمه را گویند و آن تخته ای باشد مدور و میان سوراخ که بر سر چوب خیمه محکم سازند، بادریسۀ دوک. چوب و چرمی که بر گلوی دوک کنند. (برهان) (جهانگیری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : نارسیده ترنج بارورش چون فقع کوزه و چو شنگور است. ابوالفرج رونی
شخصی را گویند که از بیماری برخاسته باشد و از ضعف دست بر دیوار گرفته راه رود. (برهان). بیماری که تازه از بیماری برخاسته و به امداد و اعانت کسی و یا چیزی حرکت می کند. چنگلوک، مردم دست و پا کچ را گفته اند. (برهان). بمعنی چنگلوک است. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به چنگلوک شود
شخصی را گویند که از بیماری برخاسته باشد و از ضعف دست بر دیوار گرفته راه رود. (برهان). بیماری که تازه از بیماری برخاسته و به امداد و اعانت کسی و یا چیزی حرکت می کند. چنگلوک، مردم دست و پا کچ را گفته اند. (برهان). بمعنی چنگلوک است. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به چنگلوک شود