جدول جو
جدول جو

معنی شنگرک

شنگرک
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، بادریسه، سنگور، چناب، سنگرک، سپندوز، کلیچۀ خیمه
تصویری از شنگرک
تصویر شنگرک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شنگرک

شنگرک

شنگرک
بادریسۀ دوک را گویند و آن چوب یا چرمی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند. (برهان). شنگور. (رشیدی). سنگرک. سنگور. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به سنگور و سنگرک شود
لغت نامه دهخدا

شنگرک

شنگرک
نام یکی از رایان هندوستان است که به مدد افراسیاب رفته بود و افراسیاب او را به یاری پیران ویسه فرستاد وقتی که پیران ویسه به جنگ طوس بن نوذر میرفت. (برهان). و این از صاحب برهان سهو است که شنگل را شنگرک دانسته. (از انجمن آرا). این کلمه در فهرست ولف نیز نیامده است. رجوع به شنگل شود. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

شنگرف

شنگرف
یکی از انواع سنگ های معدن جیوه که در معادن به صورت توده یا رشته و رگه پیدا می شود، غبارش سرخ یا قهوه ای رنگ است و در نقاشی به کار می رود، سولفور جیوه، اکسید سرخ سرب، زَنجَرف، زَنجَفر، شَنجَرف
در علم زیست شناسی کرمی باریک و تیره رنگ که از داخل ساقۀ گندم بالا می رود و مواد غذایی سنبله را می خورد، شنگ زن، کرم گندم
شنگرف
فرهنگ فارسی عمید

شنگرف

شنگرف
شنجرف، اکسید سرب که سرخ رنگ است و از آن در نقاشی استفاده می کنند
شنگرف
فرهنگ فارسی معین

سنگرک

سنگرک
تَگَرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، پَسکَک، شَخکاسِه، یَخچِه، ژالِه، سَنگَک، پَسَنگَک، آبِ بَستِه، شَهَنگانِه، سَنگچِه
کُماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، کَلیچِۀ خِیمِه، سَنگور، بادریسِه، سِپَندوز، چَناب، شَنگُرک
سنگرک
فرهنگ فارسی عمید

سنگرک

سنگرک
سنگچه که تگرگ و ژاله باشد. (برهان) (آنندراج). ژاله. (الفاظ الادویه). سنگچه. (جهانگیری) ، بادریسه و آن چرم یا چوبی باشد مدور که در گلوی دوک محکم کنند وبه عربی فلکه خوانند. (آنندراج) (برهان). بادریسه دوک و سنگوک نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی). بادریسۀ دوک که آنرا سنکوره و شولک نیز گویند. بهندش بهرکی خوانند. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا