جدول جو
جدول جو

معنی شنظیان - جستجوی لغت در جدول جو

شنظیان
(شِ)
اًمراءه شنظیان، زن بدخوی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندیان
تصویر اندیان
(پسرانه)
در بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شعریان
تصویر شعریان
دو ستاره در صورت فلکی کلب اکبر و کلب اصغر، دو خواهران، دو خواهر، شعرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خلخان، شنان، آذربو، آذربویه، خرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنویدن
تصویر شنویدن
شنیدن، درک کردن صدا به وسیلۀ قوۀ شنوایی، گوش دادن، درک کردن بوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندیان
تصویر سندیان
بلوط، درخت بلوط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیان
تصویر انگیان
انجدان، گیاهی با ساقه های ستبر و میان تهی، برگ های سوراخ دار، گل های چتری، میوۀ سیاه و بدبو و ریشۀ راست و ستبر که از آن صمغی تلخ می گیرند، انگژه، انگدان، انگژد، انگوژه، رافه
فرهنگ فارسی عمید
(عُقا)
آبی است مر بنی تمیم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان سبزواران است که در بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
محمد بن عبدالله بن الشاریان، محدث است. ابوالغنائم بن الرسی از وی حدیث شنیده است. (تاریخ العروس). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(شارْ)
جمع واژۀ شاری، منسوب به شار یعنی شاه غرچستان
لغت نامه دهخدا
(خِ)
بدزبان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
طایفه ای از مردم قزوین که بنا بقول حمدالله مستوفی اصلشان از نسل انس بن مالک بوده است. (تاریخ گزیده چ لندن ص 847) (از سعدی تا جامی ص 113) ، خلاصی یافتن. (ناظم الاطباء). به شتاب رهایی یافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
بسیار شر و بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کثیرالشر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
گونۀ سوم از تیره اسفنجیان است و اسفنجیان تیره چهارم از دولپه های بی گلبرگ است. اشنیان در صحاری مرکزی ایران بسیار میروید و برگهای بسیار ریز و بهم فشرده دارد و در آن مقداری نمکهای قلیایی ذخیره میشود. چون ساقه های آنرا بسوزانند خاکستری بنام شخار بدست می آید که مواد قلیایی بسیار دارد و در صابون سازی بکار میرود. و رجوع به اشنان شود. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 274)
لغت نامه دهخدا
(اُ ثَ)
بصیغۀ تثنیه، دو خصیه. (ناظم الاطباء). هر دو خایه. (غیاث اللغات). هردو خصیه. (از آنندراج) ، سیر کردن، خودداری کردن در تندی و از سورت انداختن و ضبط کردن از گستاخی، خسته و مانده شدن، پند دادن، تاب دادن و پیچیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُظُ)
بمعنی عنظاب است. رجوع به عنظاب شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
زن بدخوی بی شرم زبان دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
رجل حنظیان، مرد فحاش بدزبان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
مرد فحاش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
مرد فاحش پلیدزبان. (منتهی الارب) (آنندراج) : رجل غنظیان،ای فاحش بذی. (قطر المحیط) ، آنکه مردم را مسخره کند. مؤنث آن غنظیانه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حنظیان
تصویر حنظیان
دشنامگوی بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنگیدن
تصویر شنگیدن
یا شنگیدن دل کسی. غنج زدن دل وی خواستار بودن وی کسی یا چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنظیان
تصویر غنظیان
بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنایان
تصویر بنایان
جمع بنا، رمن ساختگی والاد گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثیان
تصویر انثیان
دو گوش دوخایه (بیضه)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنذیان
تصویر خنذیان
بد زیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندیان
تصویر سندیان
پارسی تازی گشته سندیان بلوت از درختان بلوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنجیدن
تصویر شنجیدن
آزردن و اذیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنویدن
تصویر شنویدن
شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنمیات
تصویر شنمیات
لایماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنگیدن
تصویر شنگیدن
((شَ دَ))
سرو گوش جنبیدن، میل به عمل خلاف داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندیان
تصویر زندیان
زندیه
فرهنگ واژه فارسی سره