پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه فارسی عیناً باقی مانده و در موارد دیگر تنها ’ش’ آن بجای مانده است و آن به دوم شخص امر حاضرمی پیوندد: کنشن، روشن، بوشن، دهشن، گوارشن. کلمه پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزئی. (از فرهنگ فارسی معین).
پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه فارسی عیناً باقی مانده و در موارد دیگر تنها ’ش’ آن بجای مانده است و آن به دوم شخص امر حاضرمی پیوندد: کُنِشْن، رَوِشْن، بوِشْن، دَهِشْن، گوارِشْن. کلمه پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزئی. (از فرهنگ فارسی معین).
پاشیدن آب بر شراب و پراکنده کردن. (از منتهی الارب). پاشیدن آب بر شراب بطور پراکنده. (از اقرب الموارد). ریختن بعنف. (تاج المصادر بیهقی) ، فروریختن اشک چشم. (از اقرب الموارد) ، از هر طرف ریختن و غارت کردن و منه: شن ّ الغاره علیهم، یعنی پریشان و از هر طرف ریختن غارت را بر ایشان و اشن ّ نیز به همین معنی است. (از منتهی الارب). غارت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، خشک شدن مشک، خشک و تکیده و لاغر شدن شتر از تشنگی. (از اقرب الموارد)
پاشیدن آب بر شراب و پراکنده کردن. (از منتهی الارب). پاشیدن آب بر شراب بطور پراکنده. (از اقرب الموارد). ریختن بعنف. (تاج المصادر بیهقی) ، فروریختن اشک چشم. (از اقرب الموارد) ، از هر طرف ریختن و غارت کردن و منه: شَن َّ الغاره علیهم، یعنی پریشان و از هر طرف ریختن غارت را بر ایشان و اَشَن َّ نیز به همین معنی است. (از منتهی الارب). غارت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، خشک شدن مشک، خشک و تکیده و لاغر شدن شتر از تشنگی. (از اقرب الموارد)
ناز و کرشمه را گویند. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چه جان گر نیستی و چشم پرشن جهان بر من نبودی چشم سوزن. عطار. ، نام گیاهی است که از پوست آن ریسمان بتابند. (برهان) (آنندراج). گیاه کنو که از پوست آن ریسمان تابند. (از ناظم الاطباء) ، شونگ و سفیدال. یک نوع درختی است در لرستان. نامی است که در نور و کجور و زیارت گرگان به شونگ دهند. (یادداشت مؤلف). نام درخت پلاخور است و آن درختچه ای است از جنس لنی سرا که در جنگلهای کرانۀ دریای مازندران و ارسباران و بجنورد یافت میشود و شش گونۀ آن را نام برده اند و این درختچه جزء درختهای زینتی و دارای گلهای خوشبو و روشنایی پسند است و در هر خاکی میروید و برگهای آن را دام دوست میدارد. میوۀ آن سمی است و برای کودکان مخصوصاً خطرناک است. این درخت بوسیلۀ قلمه و خوابانیدن زیاد میشود. (جنگل شناسی ج 2 ص 265). رجوع به شونگ شود
ناز و کرشمه را گویند. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چه جان گر نیستی و چشم پرشن جهان بر من نبودی چشم سوزن. عطار. ، نام گیاهی است که از پوست آن ریسمان بتابند. (برهان) (آنندراج). گیاه کنو که از پوست آن ریسمان تابند. (از ناظم الاطباء) ، شونگ و سفیدال. یک نوع درختی است در لرستان. نامی است که در نور و کجور و زیارت گرگان به شونگ دهند. (یادداشت مؤلف). نام درخت پلاخور است و آن درختچه ای است از جنس لنی سرا که در جنگلهای کرانۀ دریای مازندران و ارسباران و بجنورد یافت میشود و شش گونۀ آن را نام برده اند و این درختچه جزء درختهای زینتی و دارای گلهای خوشبو و روشنایی پسند است و در هر خاکی میروید و برگهای آن را دام دوست میدارد. میوۀ آن سمی است و برای کودکان مخصوصاً خطرناک است. این درخت بوسیلۀ قلمه و خوابانیدن زیاد میشود. (جنگل شناسی ج 2 ص 265). رجوع به شونگ شود
در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن، جوشن، ’گوشن’، روشن، اشن، پشن، اوشن، آبشن، دوشن، در گلشن و تبشن (به معنی آب گرم معدنی). (یادداشت مؤلف)
در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن، جوشن، ’گوشن’، روشن، اشن، پشن، اوشن، آبشن، دوشن، در گلشن و تبشن (به معنی آب گرم معدنی). (یادداشت مؤلف)
مشک کهنۀ دریده. ج، شنان. (منتهی الارب). مشک کهنۀ کوچک که آب در آن سردتر باشد از دیگر مشکها. (از اقرب الموارد). مشک کهن. (مهذب الاسماء). خیک کهنه. (برهان). مشکیزۀ کهنه. (یادداشت مؤلف)
مشک کهنۀ دریده. ج، شِنان. (منتهی الارب). مشک کهنۀ کوچک که آب در آن سردتر باشد از دیگر مشکها. (از اقرب الموارد). مشک کهن. (مهذب الاسماء). خیک کهنه. (برهان). مشکیزۀ کهنه. (یادداشت مؤلف)
سنگ ریزۀ خردتر از ریگ و درشت تر از ماسه. (یادداشت مؤلف). ریگهای بسیار ریزه که در کنار دریا و رود بسیار است. ماسه. (حاشیۀ برهان چ معین). خرده سنگها که از ریگ نرم تر است و معمولاً جهت فرش کردن خیابانهای شنی بکار میرود و گاه با قیر مخلوط و پخته شود آسفالت را. درشتی دانه های شن معمولاً از نیم سانتیمتر مکعب تجاوز نکند و تا خردی دانه های گندم و ارزن رسد و از این حد کوچکتر را ماسه گویند. سنگریزه. (از فرهنگ فارسی معین). رمل
سنگ ریزۀ خردتر از ریگ و درشت تر از ماسه. (یادداشت مؤلف). ریگهای بسیار ریزه که در کنار دریا و رود بسیار است. ماسه. (حاشیۀ برهان چ معین). خرده سنگها که از ریگ نرم تر است و معمولاً جهت فرش کردن خیابانهای شنی بکار میرود و گاه با قیر مخلوط و پخته شود آسفالت را. درشتی دانه های شن معمولاً از نیم سانتیمتر مکعب تجاوز نکند و تا خردی دانه های گندم و ارزن رسد و از این حد کوچکتر را ماسه گویند. سنگریزه. (از فرهنگ فارسی معین). رمل