- شمیدن
- ترسیدن، آشفته داشتن
معنی شمیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- شمیدن
- ترسیدن، رمیدن،
برای مثال گر آهویی بتا و کنار منت حرم / آرام گیر با من و از من چنین مشم ، بی هوش شدن،(خفاف - شاعران بی دیوان - ۲۹۶) برای مثال پیشت بشمند و بی روان گردند / شیران عرین چو شیر شادروان ، آشفته شدن(منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۵)
بوییدن، بو کردن، شم، تشمیم
- شمیدن ((شَ دَ))
- بوییدن
- شمیدن ((شَ دَ))
- ترسیدن، رمیدن، بیهوش شدن، آشفته گشتن، بانگ و غریو برآوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ائتکال
مخفف آشامیدن
عیش و نوش کردن
نوشیدن، برای مثال خوش دل شد و آرمید با او / هم خورد و هم آشمید با او (نظامی۳ - ۴۱۶)
فوت کردن در چبزی پف کردن باد کردن، وزیدن (باد و مانند آن)، سرازخاک درآوردن نبات روییدن رستن، سر زدن طلوع کردن (صبح خورشید ماه و غیره)، کسی را بسخنان چرب و نرم فریفتن
احتساب
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
راه رفتن با پیچ و خم
کج شدن خم شدن، لنگیدن
تراویدن و ترشح کردن
لغزیدن، لیز خوردن
چنگ در زدن تشبث کردن در آویختن به چیزی
ستایش کردن و تمجید کردن
تعداد نمودن و حساب کردن
استماع، گوش کردن، شنودن
رمیده، آشفته، بی هوش
رم کردن، ترسیدن و گریختن، برای مثال نتابد سگ صید روی از پلنگ / ز رو به رمد شیر نادیده جنگ (سعدی۱ - ۷۵)
خم شدن، کج شدن، دولا شدن
ریختن پیاپی آب از بالا به پایین
شمردن، شماره کردن، حساب کردن، به شمار آوردن
شماره کردن، حساب کردن، به شمار آوردن
شل بودن مانند مردم شل و لنگ راه رفتن
لغزیدن، لیز خوردن و افتادن از جایی، پژمرده شدن
لم دادن، تکیه دادن، پشت دادن به بالش و دراز کشیدن
وزیدن باد، پف کردن و باد کردن در چیزی، روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه، طلوع کردن، سر زدن آفتاب، پدیدار گشتن، خروشیدن، خود را پرباد کردن
تکیه دادن