شمریدن شمریدن شمردن. شماردن. شماریدن. (یادداشت مؤلف). شمار کردن. رجوع به شمردن، شماردن و شماریدن شودستایش کردن. تمجید کردن. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
شوریدن شوریدن پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، بِشولیدَن، پِشولیدَن، پَریشیدَن، پَژولیدَن، بَرهَم خوردنبه هیجان آمدن، شورش کردن فرهنگ فارسی عمید
شاریدن شاریدن سرازیر شدن و ریختن آب یا چیز دیگر از بالا به پایین، ریختن پیاپی آب از بالا به پایینشاشیدن، چامیدَن، میختَن، اِدرار کَردَن، شاشِدَن، شاش زَدَن، گُمیز کَردَن، میزیدَن، گُمیختَن، گُمیزیدَن فرهنگ فارسی عمید