جدول جو
جدول جو

معنی شموش - جستجوی لغت در جدول جو

شموش
چوبی بلند که با آن گردو را پایین می ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمول
تصویر شمول
همه را فرارسیدن، همه را فراگرفتن، احاطه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چموش
تصویر چموش
ویژگی اسب یا استر سرکش و لگدزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خموش
تصویر خموش
خاموش، ساکت، بی صدا، به طور آرام، ساکت باش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شموم
تصویر شموم
بسیار بویا، بو دهنده، خوش بو، بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
درهم، شوریده، پریشان، آشفته، نامرتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شموس
تصویر شموس
چموش، سرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شموس
تصویر شموس
شمس ها، آفتابها، جمع واژۀ شمس
فرهنگ فارسی عمید
(شُ شَ)
دهی است از دهستان سدن بخش مرکزی شهرستان گرگان. سکنۀ آن 700 تن. آب آن از رود خانه شموشک. محصول عمده آنجا برنج، غلات، توتون، سیگار و لبنیات. صنایع دستی زنان آنجا بافتن پارچه های نخی و کرباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شپوش
تصویر شپوش
کلاه و طاقیه، بالا پوش، لحاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مموش
تصویر مموش
فکلی قرتی ژیگولو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
پریشان کننده، آمیزنده و آشفته آرزومند کننده، تشویق کننده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شمع، سپندار ها شماله ها شوخی کردن، بازی کردن، پراکندگی، ترک دادن چیزی را خندان بازیگر شوخ: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خموش
تصویر خموش
ساکت، خاموش، بیصدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمول
تصویر شمول
احاطه کردن، فرا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمرش
تصویر شمرش
شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شموم
تصویر شموم
خوشبو، معطر و بوی خوشدار
فرهنگ لغت هوشیار
گرازیدن (به تکبر راه رفتن و تکبر رورزیدن)، بلندی در کوه بیابان دور
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته چموش توسن در ستور، سرکش نافرمان مرد پارسی تازی گشته چموشی توسنی، جمع شمس، خور ها سرکش (اسب و استر و مانند آن) چموش توسن، جمع شمس خورشیدها آفتابها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شموص
تصویر شموص
تند شتابان، شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چموش
تصویر چموش
((چَ))
لگدزن، سرکش، اسب، قاطر یا الاغ بدرفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خموش
تصویر خموش
((خَ))
خاموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمول
تصویر شمول
((شُ))
فرا گرفتن، احاطه کردن، احاطه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شموس
تصویر شموس
((شُ))
سرکش، چموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شموس
تصویر شموس
((شُ))
جمع شمس، خورشیدها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
((مُ شَ وَّ))
آشفته، پریشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مموش
تصویر مموش
((مَ))
فکلی، ژیگولو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
Garbled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چوبی که نجاران برای پوشش بخشی از سقف خانه استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
incompreensível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
unverständlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
zagmatany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
спутанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
заплутаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشوش
تصویر مشوش
verward
دیکشنری فارسی به هلندی