مردم شجاع و دلاور. (از برهان) (آنندراج) ، آشفته شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، پوینده، بیهوش شده. (برهان). بیهوش. (آنندراج) (انجمن آرا) ، بانگ و غریو برآورنده (ازتشنگی و گرسنگی). (فرهنگ فارسی معین) ، بیم زده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : شمنده مرغ بدان برج برفشاند پر رمنده رنگ بر آن سنگ برگذارد گام. عنصری
مردم شجاع و دلاور. (از برهان) (آنندراج) ، آشفته شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، پوینده، بیهوش شده. (برهان). بیهوش. (آنندراج) (انجمن آرا) ، بانگ و غریو برآورنده (ازتشنگی و گرسنگی). (فرهنگ فارسی معین) ، بیم زده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : شمنده مرغ بدان برج برفشاند پر رمنده رنگ بر آن سنگ برگذارد گام. عنصری
کسی که باد در چیزی بدمد، باد کننده، وزنده، کنایه از خروشنده، خشمگین، برای مثال بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی - ۲/۱۸۲ حاشیه)، از دمیدن
کسی که باد در چیزی بدمد، باد کننده، وزنده، کنایه از خروشنده، خشمگین، برای مِثال بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی - ۲/۱۸۲ حاشیه)، از دمیدن