نوعی جست و خیز و برداشتن گام های بلند هنگام راه رفتن، جست و خیز، شلنگ تخته شیلنگ، لولۀ لاستیکی یا پلاستیکی برای آب پاشی یا جا به جا کردن مایعات از ظرفی به ظرف دیگر شلنگ انداختن: جست و خیز کردن، قدم بلند برداشتن
نوعی جست و خیز و برداشتن گام های بلند هنگام راه رفتن، جست و خیز، شلنگ تخته شیلَنگ، لولۀ لاستیکی یا پلاستیکی برای آب پاشی یا جا به جا کردن مایعات از ظرفی به ظرف دیگر شلنگ انداختن: جست و خیز کردن، قدم بلند برداشتن
برجستگی و فروجستگی شاطران از برای ورزش. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). برجستن از جایی به جایی. (غیاث) ، (شاید از شاه بمعنی بزرگ و لنگ بمعنی پای از بن ران تا نوک پنجه). گام فراخ. و با انداختن و زدن صرف شود. (یادداشت مؤلف). مشق راه رفتن بسیار بر نهجی که پاشنۀ پای به سرین رسد. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قدم بلند و گام بزرگ. (فرهنگ لغات عامیانه). - شاه شلنگ، قدم بسیار بلند. (یادداشت مؤلف). ، در بیت ذیل اگر غلط نقل نشده باشد معنی کلمه را نمیدانم. (یادداشت مؤلف) : بدان مرغک مانم همی که دوش بر آن شلنگ گلبن همی فنود. رودکی (از اسدی)
برجستگی و فروجستگی شاطران از برای ورزش. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). برجستن از جایی به جایی. (غیاث) ، (شاید از شاه بمعنی بزرگ و لنگ بمعنی پای از بن ران تا نوک پنجه). گام فراخ. و با انداختن و زدن صرف شود. (یادداشت مؤلف). مشق راه رفتن بسیار بر نهجی که پاشنۀ پای به سرین رسد. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قدم بلند و گام بزرگ. (فرهنگ لغات عامیانه). - شاه شلنگ، قدم بسیار بلند. (یادداشت مؤلف). ، در بیت ذیل اگر غلط نقل نشده باشد معنی کلمه را نمیدانم. (یادداشت مؤلف) : بدان مرغک مانم همی که دوش بر آن شلنگ گلبن همی فنود. رودکی (از اسدی)
گام بلند، نوعی جست و خیز با گام های بلند به هنگام راه رفتن، تخته انداختن، با حرکات بی قاعده و مستانه بالا و پایین جستن، رقص شتری کردن، ول گشتن و همه جا رفتن
گام بلند، نوعی جست و خیز با گام های بلند به هنگام راه رفتن، تخته انداختن، با حرکات بی قاعده و مستانه بالا و پایین جستن، رقص شتری کردن، ول گشتن و همه جا رفتن
گیاهی درختچه ای با گل های سرخ، زرد یا سفید که بیشتر در نواحی گرم می روید، دو رنگ و ابلق، به ویژه سیاه و سفید، برای مثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳)
گیاهی درختچه ای با گل های سرخ، زرد یا سفید که بیشتر در نواحی گرم می روید، دو رنگ و ابلق، به ویژه سیاه و سفید، برای مِثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳)
کلات، کلاته، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه، غلاط
کلات، کلاته، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قَلعِه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، مَلاذ، دیز، اَورا، حِصن، اَبناخون، دِژ، دِز، رُخّ، دیزِه، غلاط
نوعی پارچۀ ابریشمی ضخیم زردوزی شده که از آن قبا و شلوار و کلاه می دوختند گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن، جلونک، چلونک، بیاره، بیاج
نوعی پارچۀ ابریشمی ضخیم زردوزی شده که از آن قبا و شلوار و کلاه می دوختند گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانندِ آن، جَلونَک، چَلونَک، بَیاره، بیاج
حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
قلعه ای راگویند که بر قلۀ کوهی واقع شده باشد. (برهان قاطع)، {{اسم خاص}} از قلاع غور: ’و این پشلنگ و فشلنگ یکی از قلاع معتبرۀ غور است که در تخوم زمین داور واقع شده و اصطخری گوید: و بلادالداور اقلیم خصب و هو ثغر للغور و بغنین و خلج و بشلنگ [بکسر با و فتح لام] و خواش...’. (ص 245). و همو در باب غور گوید: ’اماالغور فانها دار کفر و انما ذکرناه فی الاسلام لان به مسلمین و هی جبال عامره ذات عیون و بساتین و انهار... و یحنف بالغور عمل هراه الی فره و من فره الی بلدی داور و من بلدی داور الی رباط کروان و من رباط کروان الی غرج الشار و منها الی هراه...’. (ص 272). فرخی در باب حصار طاق و ارگ زرنگ و حصار فشلنگ گوید: آنکه برکند به یک حمله در قلعۀ طاق وانکه بگشاد به یک تیر در ارگ زرنگ آنکه زیر سم اسبان سپه خرد بسود بزمانی در و دیوار حصار پشلنگ. و عجب است که عتبی در تاریخ خود اشاره بخسرانی که مطابق این تاریخ [تاریخ سیستان] در این جنگ [جنگ سلطان محمود با غوریان] بلشکر سلطان محمود وارد آمده است نکرده و ابن اثیر هم بدو اکتفا کرده و همچنین ذکری از حصار پشلنگ که این تاریخ و شعر فرخی شاهد آن است نمیکند و ابن اثیر نام قلعۀ آهنگران را که از قلاع عمده غور است میبرد و این جنگ را در 401 هجری قمری میداند. (کامل ج 9 ص 76). (نقل از حواشی ملک الشعراء بهار برتاریخ سیستان ص 28 و 358)
قلعه ای راگویند که بر قلۀ کوهی واقع شده باشد. (برهان قاطع)، {{اِسمِ خاص}} از قلاع غور: ’و این پشلنگ و فشلنگ یکی از قلاع معتبرۀ غور است که در تخوم زمین داور واقع شده و اصطخری گوید: و بلادالداور اقلیم خصب و هو ثغر للغور و بغنین و خلج و بشلنگ [بکسر با و فتح لام] و خواش...’. (ص 245). و همو در باب غور گوید: ’اماالغور فانها دار کفرِ و انما ذکرناه فی الاسلام لان به مسلمین و هی جبال عامره ذات عیون و بساتین و انهار... و یحنف بالغور عمل هراه الی فره و من فره الی بلدی داور و من بلدی داور الی رباط کروان و من رباط کروان الی غرج الشار و منها الی هراه...’. (ص 272). فرخی در باب حصار طاق و ارگ زرنگ و حصار فشلنگ گوید: آنکه برکند به یک حمله در قلعۀ طاق وانکه بگشاد به یک تیر در ارگ زرنگ آنکه زیر سم اسبان سپه خرد بسود بزمانی در و دیوار حصار پشلنگ. و عجب است که عتبی در تاریخ خود اشاره بخسرانی که مطابق این تاریخ [تاریخ سیستان] در این جنگ [جنگ سلطان محمود با غوریان] بلشکر سلطان محمود وارد آمده است نکرده و ابن اثیر هم بدو اکتفا کرده و همچنین ذکری از حصار پشلنگ که این تاریخ و شعر فرخی شاهد آن است نمیکند و ابن اثیر نام قلعۀ آهنگران را که از قلاع عمده غور است میبرد و این جنگ را در 401 هجری قمری میداند. (کامل ج 9 ص 76). (نقل از حواشی ملک الشعراء بهار برتاریخ سیستان ص 28 و 358)
پشلنگ. نام قلعه ای است در هندوستان. (برهان) (اوبهی) (از ناظم الاطباء) (سروری). نام قلعه ای است که بر کوهی بلند بوده و سلطان محمود آنرا فتح نموده. (انجمن آرا) (آنندراج). حصاری بوده است درتخوم سیستان و ولایت غور و بدست محمود غزنوی فتح شد و نباید گمان کرد که معرب پوشنگ باشد چه پوشنج جزو هرات است. (تاریخ سیستان بهار حاشیۀ ص 28). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 175 و 205 شود: بشلنگ از غور است جایی با کشت و برز بسیار. (از حدود العالم). آنکه زیر سم اسبان سپه خرد بود بزمانی در و دیوار حصار بشلنگ. فرخی (از انجمن آرا) (از آنندراج). بکوه ساوه ز تو مرگ برنخواهد گشت همی درآید در روی تو از آن آژنگ اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین. وگر بخواهی در شو بقلعۀ بشلنگ. عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی بیت 3 و 2992 و سروری). و رجوع به پشلنگ شود
پشلنگ. نام قلعه ای است در هندوستان. (برهان) (اوبهی) (از ناظم الاطباء) (سروری). نام قلعه ای است که بر کوهی بلند بوده و سلطان محمود آنرا فتح نموده. (انجمن آرا) (آنندراج). حصاری بوده است درتخوم سیستان و ولایت غور و بدست محمود غزنوی فتح شد و نباید گمان کرد که معرب پوشنگ باشد چه پوشنج جزو هرات است. (تاریخ سیستان بهار حاشیۀ ص 28). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 175 و 205 شود: بشلنگ از غور است جایی با کشت و برز بسیار. (از حدود العالم). آنکه زیر سم اسبان سپه خرد بود بزمانی در و دیوار حصار بشلنگ. فرخی (از انجمن آرا) (از آنندراج). بکوه ساوه ز تو مرگ برنخواهد گشت همی درآید در روی تو از آن آژنگ اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین. وگر بخواهی در شو بقلعۀ بشلنگ. عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی بیت 3 و 2992 و سروری). و رجوع به پشلنگ شود
گودیی که در اطراف قلعه بهنگام محاصره حفرکنند مورچال، دیواری که برای حفظ سپاه کشند سنگر، جمعی از سپاهیان و دیگران که دراطراف یا درون قلعه برای تسخیر آن جای جای گمارند
گودیی که در اطراف قلعه بهنگام محاصره حفرکنند مورچال، دیواری که برای حفظ سپاه کشند سنگر، جمعی از سپاهیان و دیگران که دراطراف یا درون قلعه برای تسخیر آن جای جای گمارند