جدول جو
جدول جو

معنی شقوء - جستجوی لغت در جدول جو

شقوء
(تَ)
دندان شتر برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). شقا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآمدن دندان پیشین. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، غلبه کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به شقا شود، شانه کردن موی سرکسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زدن فرق سر کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شقوق
تصویر شقوق
شق ها، پاره کردن ها، شکافتن ها، دریدن ها، متفرق ساختن ها، چاک ها، شکاف ها، صبحدم ها، جمع واژۀ شق
فرهنگ فارسی عمید
(شَقْ / شِقْ وَ)
بدبختی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شقا. شقاء. شقاوت. شدت. عسرت. سختی. بدبختی. شقوت. (یادداشت مؤلف). تنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به شقوت و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَفْ فی)
برآمدن دندان نیش کسی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برآمدن دندان شتر. (مهذب الاسماء) ، شکافتن سر کسی را. (از اقرب الموارد) ، شانه کردن موسی سر کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شانه کردن. (مهذب الاسماء) ، زدن فرق سر کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ تْ تُ)
پیشی گرفتن بر کسی. (منتهی الارب). پیشی گرفتن. مقلوب شأی معتل اللام است. (از اقرب الموارد) ، اندوهناک کردن کسی را، در شگفت آوردن: شأنی فلان. شؤت به، به شگفت آمدم و مسرور و شادمان گردیدم از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شقب و شقب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شقب، به معنی مغاکی میان دو کوه یا شکاف کوه. (آنندراج). رجوع به شقب شود
لغت نامه دهخدا
(شَقْ وَ)
شقوه. بدبختی. (دهار). شقوه. شقاء. شقاوت. (یادداشت مؤلف) ، سختی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شقوه و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
غم که خواب از چشم برباید، راز، و قیل: خبرنی بشقوره، ای بسره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
حاجت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بقیۀ حاجت. (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شقر، به معنی کار مقصود و دلچسب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به شقر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دندان شتر برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). دندان شتر برآمدن، آن لغتی است از شقاء، دندان بچه برآمدن، برآمدن صبح. (از اقرب الموارد). و رجوع به شقاء شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
از آبهای ضبه است در سرزمین یمامه. (از معجم البلدان) :
بر سر چاه شقوق از تشنگان صف صف چنانک
پیش یوسف گرسنه چشمان کنعان دیده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شق ّ. گویند: بید فلان شقوق و برجله شقوق، یعنی در دست و پای فلان ترکها میباشد، لاتقل شقاق. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شق، به معنی کفتگی و شکاف. (آنندراج) (از اقرب الموارد). شکاف دست و پای مردم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شقونه. کم شدن بخشش و عطا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به شقونه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شقا. شقاء. شقاوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بدبخت شدن. (آنندراج). رجوع به شقا و شقاء شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شقا. بدبخت شدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). مصدر به معنی شقاوه (ش / ش و) . رنجه شدن. (ترجمان القرآن). و رجوع به شقا و شقاوت و شقاوه شود، برآمدن دندان پیش. (منتهی الارب) (آنندراج). دندان شتر برآمدن. (تاج المصادر بیهقی)، شانه کردن موی سر کسی را، زدن فرق سر کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شقا. بدبختی. (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب). نقیض سعادت. (از اقرب الموارد).
- شقاء اصغر، (اصطلاح احکام نجوم) بدبختی کهین. مقابل شقاء اکبر و شقاء اوسط. (یادداشت مؤلف).
- شقاء اکبر، (اصطلاح احکام نجوم) بدبختی مهین. مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. (فرهنگ فارسی معین).
- شقاء اوسط، (اصطلاح احکام نجوم) بدبختی میانه. مقابل شقاء اکبر و شقاء اصغر. (فرهنگ فارسی معین).
، سختی و تنگی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَقْ قا)
مؤنث اشق ّ. (منتهی الارب). مؤنث اشق ّ. مادیان دراز و گشاده دست و پا. ج، شق ّ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، زن فراخ شرم. ج، شق ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دراز. (از اقرب الموارد). و رجوع به اشق ّ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی شطء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شطء شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَبْ بُ)
خشک شدن و بازایستادن اشک و خون. (منتهی الارب) (از آنندراج). بازایستادن اشک و خون. (تاج المصادر بیهقی). ایستادن آب چشم و خون. (مهذب الاسماء). واایستادن اشک و خون. (المصادر زوزنی) (از دهار). رقا. (ناظم الاطباء). رجوع به رقاء شود، برآمدن و بلند گردیدن رگ. (از منتهی الارب). برآمدن رگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد، و منه قول اکثم: لاتسبوا الابل فان فیها رقوء الدم، ای تعطی فی الدیات فتحقن بها الدماء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذِ رَ)
خاک آلود کردن توجبه و باران پس ستور نچریدن علف را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. سکنه آن 598 تن. آب آن از چاه است. محصول عمده آن غلات و لبنیات و سبزی میباشد. پاسگاه گمرک، گارد مسلح و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رقوء
تصویر رقوء
خون بند آنچه بر زخم نهند تا خون را بند آرد، آشتی دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تنگی تیره روزی بینوایی، گمراهی سختی بدبختی. یا شقاء اصغر. بدبختی کهین مقابل شقاء اکبر. و شقاء اوسط. یا شقاء اکبر. بد بختی مهین مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. یا شقاء اواسط. بدبختی میانه مقابل شقاء اصغر و شقاء اکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقوب
تصویر شقوب
جمع شقب، گاباره ها شکاف های کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقوت
تصویر شقوت
بدبختی، سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقور
تصویر شقور
نیاز، جمع شقر، کار های دلخواه
فرهنگ لغت هوشیار
کفتگی شکاف، جمع شق، سختی ها شکاف ها، راه ها روش ها گونه ها شکاف چاک کفتگی، جمع شقوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاء
تصویر شقاء
((ش))
سختی، بدبختی
فرهنگ فارسی معین