جدول جو
جدول جو

معنی شقء - جستجوی لغت در جدول جو

شقء
(تَ وَفْ فی)
برآمدن دندان نیش کسی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برآمدن دندان شتر. (مهذب الاسماء) ، شکافتن سر کسی را. (از اقرب الموارد) ، شانه کردن موسی سر کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شانه کردن. (مهذب الاسماء) ، زدن فرق سر کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شقا
تصویر شقا
بدبختی، سختی، تنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقی
تصویر شقی
مقابل سعید، بدبخت، تیره بخت، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقه
تصویر شقه
نیمۀ چیزی، نیمۀ هر چیز که به درازا شکافته شده باشد، نیمۀ شکافته شده
بعد، دوری، سفر دور، مسافت دور و دراز، ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد، راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد
مشقت، سختی و دشواری
شقه کردن: کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیء
تصویر شیء
چیز، آنچه موجود باشد، جسم
فرهنگ فارسی عمید
(شَءْ)
کلمه زجر است مقصور از شأشاء. (منتهی الارب). کلمه زجر است. (از تاج العروس). کلمه ای است که بدان گوسپند و خر را زجر کنند تا راه رود. (ازاقرب الموارد). و منه قولهم للبعیر: شاء لعنک اﷲ
لغت نامه دهخدا
(تَ زُءْ)
شنآن. شناءه. رجوع به شناءه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ تْ تُ)
پیشی گرفتن بر کسی. (منتهی الارب). پیشی گرفتن. مقلوب شأی معتل اللام است. (از اقرب الموارد) ، اندوهناک کردن کسی را، در شگفت آوردن: شأنی فلان. شؤت به، به شگفت آمدم و مسرور و شادمان گردیدم از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَطْءْ)
خرمابنان ریزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشت یا خوشه یا برگ آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، طرف. قوله تعالی: اخرج شطاءه . (قرآن 29/48) ، ای طرفه. (منتهی الارب) ، جانب رود، آنچه در اطراف ریشه درختان روید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
راندن شتران را، خواندن یا سرائیدن شعر را، آموختن و حاصل کردن بعضی علم ادب را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَرْ رُهْ)
برگ و یا خوشه برآوردن کشت و جز آن، بر کنار رودباررفتن، پالان نهادن ماده شتر را، پالان بستن بر شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرمیدن با زن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، گرانبار کردن شتر را، قوی و توانا شدن مرد بر بار، بچه انداختن زن، مقهور کردن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَقْ قُ)
بیخواب شدن، شورچشم شدن. (تاج المصادر بیهقی). ولی در متون دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شقح الکلب، کون سگ و کنج دهان آن. ج، اشقاح الکلاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
قبحاً و شقحاً، زشتی باد بر او. (ناظم الاطباء). هر دو به یک معنی یا از اتباع است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قبح. قباحت. شقاحت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکستن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). معرب از شکستن.
- امثال:
لاشقحنک شقح الجوز بالجندل. (یادداشت مؤلف).
، برداشتن سگ پای خود را تا بول کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، درآوردن مغز از داخل پوست گردو، زشت شدن:قبح الرجل و شقح، اتباع، و قیل معناهما واحد، زشت گردانیدن: شقح اﷲ فلاناً، قبحه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ شاه، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به شاه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ / شِ)
یک قسم درختی که بار آن مانند کنار است. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شقب
تصویر شقب
شکاف کوه گاباره دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقف
تصویر شقف
سفال ریزه سفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقه
تصویر شقه
نیمه از چیزی که بدرازا شکافته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
با شقاوت، قساوت قلب و سخت دل، فقیر و تهیدست، مستمند و بیچاره، خوار و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقن
تصویر شقن
کم کردن، اندک، هموار کردن زمین را پس از شخم
فرهنگ لغت هوشیار
فقاه: پوسته کنده پوسته ای که هنگام زایش از سر یا بینی کودک کنده شود پوست تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقا
تصویر شقا
سختی و تنگی و بد بختی، شقاوت، عسرت
فرهنگ لغت هوشیار
تنگی تیره روزی بینوایی، گمراهی سختی بدبختی. یا شقاء اصغر. بدبختی کهین مقابل شقاء اکبر. و شقاء اوسط. یا شقاء اکبر. بد بختی مهین مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. یا شقاء اواسط. بدبختی میانه مقابل شقاء اصغر و شقاء اکبر
فرهنگ لغت هوشیار
بسنجیدن دینار را، گاییدن زن را، گرفتن و بالا بردن سنجیدن وزن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقح
تصویر شقح
شکستن چیزی را، زشت و ناپسند، نشیمنگاه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقر
تصویر شقر
لاله خروس، دروغ دلخواه دلچسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقص
تصویر شقص
بهره، هنبازی، اسپ نیکو، پاره زمین، اندک از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقل
تصویر شقل
((شَ))
سنجیدن، وزن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقاء
تصویر شقاء
((ش))
سختی، بدبختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقی
تصویر شقی
((شَ))
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیء
تصویر شیء
((شَ یا ش))
آن چه که بتوان از آن اعلام و اخبار کرد، چیز، جمع اشیاء، مجهول (ریاضی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقه
تصویر شقه
((شَ قَّ یا قُِ))
پاره ای از چیزی
فرهنگ فارسی معین