شفشاهنج. (ناظم الاطباء) (ازبرهان) (از غیاث اللغات). شفتاهنج. شفتاهنگ. شاید از شفشه به معنی شوشه و آهنگ به معنی کشنده. (یادداشت مؤلف). شفشاهنج. (از فرهنگ جهانگیری) : ز زخم ناوک مژگان او بود هر شب بسیط چرخ مشبک بسان شفشاهنگ. نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری). کوه محروق آنک و چون زر به شفشاهنگ در دیو را زو در شکنجۀ حبس خذلان دیده اند. خاقانی. ، حلاج، کمان حلاجی، مشتۀ حلاجی یعنی چوبی که در وقت پنبه زدن بر زه کمان میزنند، شاخسار. (ناظم الاطباء) (از برهان)
شفشاهنج. (ناظم الاطباء) (ازبرهان) (از غیاث اللغات). شفتاهنج. شفتاهنگ. شاید از شفشه به معنی شوشه و آهنگ به معنی کشنده. (یادداشت مؤلف). شفشاهنج. (از فرهنگ جهانگیری) : ز زخم ناوک مژگان او بود هر شب بسیط چرخ مشبک بسان شفشاهنگ. نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری). کوه محروق آنک و چون زر به شفشاهنگ در دیو را زو در شکنجۀ حبس خذلان دیده اند. خاقانی. ، حلاج، کمان حلاجی، مشتۀ حلاجی یعنی چوبی که در وقت پنبه زدن بر زه کمان میزنند، شاخسار. (ناظم الاطباء) (از برهان)
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
دُم جُنبانَک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دُم بِشکَنَک، دُمتَک، دُم سَنجه، دُم سیجه، دُم سیچه، سَریچه، سیسالَنگ، کَراک، آبدارَک، گازُرَک
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، هزارآوا، زندلاف، زندوان، صبح خوٰان، مرغ سحر، هزاران، مرغ خوش خوٰان، زندباف، هزار، هزاردستان، عندلیب، شب خوٰان، بوبردک، زندواف، مرغ چمن، فتّال، بوبرد در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور، برای مثال چو یک بهره از تیره شب درگذشت / شباهنگ بر چرخ گردان بگشت (فردوسی - ۲/۱۲۲)
بُلبُل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، هِزارآوا، زَندلاف، زَندوان، صُبح خوٰان، مُرغِ سَحَر، هِزاران، مُرغ خوُش خوٰان، زَندباف، هِزار، هِزاردَستان، عَندَلیب، شَب خوٰان، بوبَردَک، زَندواف، مُرغِ چَمَن، فَتّال، بوبُرد در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تَشتَر، تیشتَر، سِتارۀ صُبح، سِتارۀ سَحَر، سِتارۀ سَحَری، کارِوان کُش، قَدرِ اَوَّل، شِعرا، شِعریٰ، شِعرایِ یَمانی، عَبور، برای مِثال چو یک بهره از تیره شب درگذشت / شباهنگ بر چرخ گردان بگشت (فردوسی - ۲/۱۲۲)
فرهنگ. دهنۀ کاریز. (یادداشت به خط مؤلف) : روشن شود از طبعش سیل کرم و جود چون آب که روشن شود از کام فراهنگ. خواجه علی شجاعی (از تاریخ بیهق). در مآخذ دیگر لغت فارسی ضبط نشده است
فرهنگ. دهنۀ کاریز. (یادداشت به خط مؤلف) : روشن شود از طبعش سیل کرم و جود چون آب که روشن شود از کام فراهنگ. خواجه علی شجاعی (از تاریخ بیهق). در مآخذ دیگر لغت فارسی ضبط نشده است
شیخ عبدالقادر بن عبدالکریم وردیقی خیرانی شفشاونی. او راست: 1- بغیهالمشتاق لاصول الدیانه و المعارف و الاذواق و نهایه سیر السیاق الی حضره الملک الخلاق (در تصوف) چ بولاق 1299 هجری قمری 2- شمس الهدایه لتذکار اهل النهایه و ارشاد اهل البدایه، و آن رساله ای است درباره قضاوت بر مذاهب چهارگانه. (از معجم المطبوعات مصر)
شیخ عبدالقادر بن عبدالکریم وردیقی خیرانی شفشاونی. او راست: 1- بغیهالمشتاق لاصول الدیانه و المعارف و الاذواق و نهایه سیر السیاق الی حضره الملک الخلاق (در تصوف) چ بولاق 1299 هجری قمری 2- شمس الهدایه لتذکار اهل النهایه و ارشاد اهل البدایه، و آن رساله ای است درباره قضاوت بر مذاهب چهارگانه. (از معجم المطبوعات مصر)
حدیده یعنی قطعۀ فولادی تنک و سوراخ که سوراخهای بزرگ و کوچک دارد و زرکشان مفتول طلا و نقره را از آن کشند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان). گویا مصحف شفشاهنج است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفتاهنگ و شفشاهنج شود
حدیده یعنی قطعۀ فولادی تنک و سوراخ که سوراخهای بزرگ و کوچک دارد و زرکشان مفتول طلا و نقره را از آن کشند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان). گویا مصحف شفشاهنج است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفتاهنگ و شفشاهنج شود
شفشاهنگ. حدیده. (ناظم الاطباء). تخته فولاد پرسوراخ که تار آهن و غیره از آن بردارند، تا هموار و باریک شود. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شفتاهنج است. (از برهان). شاید از کلمه شفش، شوش، شوشه، و آهنج، مخفف هنجنده، به معنی کشنده باشد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفتاهنج شود، شکنجه بود. (لغت فرس اسدی) : بفرمودش که خواهر را بفرهنج به شفشاهنج فرهنگش درآهنج. (ویس و رامین). ، شاخسار. (فرهنگ جهانگیری). و رجوع به شفشاهنگ شود
شفشاهنگ. حدیده. (ناظم الاطباء). تخته فولاد پرسوراخ که تار آهن و غیره از آن بردارند، تا هموار و باریک شود. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شفتاهنج است. (از برهان). شاید از کلمه شفش، شوش، شوشه، و آهنج، مخفف هنجنده، به معنی کشنده باشد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفتاهنج شود، شکنجه بود. (لغت فرس اسدی) : بفرمودش که خواهر را بفرهنج به شفشاهنج فرهنگش درآهنج. (ویس و رامین). ، شاخسار. (فرهنگ جهانگیری). و رجوع به شفشاهنگ شود
شفتاهنج. (آنندراج). شفتاهنج که به معنی آهنی سوراخدار استادان زرکش باشد. (برهان). ظاهراً دگرگون شدۀ شفشاهنگ است. رجوع به شفشاهنگ شود، به معنی حلاج هم آمده است. (برهان) ، به معنی کمان حلاجی هم آمده و آن چوبی باشد که در وقت پنبه زدن کمان میزنند. (برهان). و رجوع به شفته و شفش و شفشه و شفشاهنگ شود، به معنی شاخسار نیز به نظر آمده است. (برهان)
شفتاهنج. (آنندراج). شفتاهنج که به معنی آهنی سوراخدار استادان زرکش باشد. (برهان). ظاهراً دگرگون شدۀ شفشاهنگ است. رجوع به شفشاهنگ شود، به معنی حلاج هم آمده است. (برهان) ، به معنی کمان حلاجی هم آمده و آن چوبی باشد که در وقت پنبه زدن کمان میزنند. (برهان). و رجوع به شفته و شفش و شفشه و شفشاهنگ شود، به معنی شاخسار نیز به نظر آمده است. (برهان)
پیشرو قافله آنکه پیش پیش کاروان رود: الا یا خیمگی خیمه فروهل، که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل. (منوچهری)، پیشرو لشکر آنکه بر مقدمه جیش حرکت کند، هر حیوانی که پیش پیش نوع خود حرکت کند: چونکه وا گردید گله از ورود پس فتدن بز که پیشاهنگ بود. (مثنوی)، جوانی که عضو سازمان تربیتی مخصوص (پیشاهنگی) است. توضیح این کلمه را در قرن حاضر در مقابل انگلیسی بی اسکاوت پذیرفته اند. در انگلیسی دختر پیشاهنگ را گیرل - اسکاوت گویند ولی در فارسی فرق بین مذکر و مونث نیست
پیشرو قافله آنکه پیش پیش کاروان رود: الا یا خیمگی خیمه فروهل، که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل. (منوچهری)، پیشرو لشکر آنکه بر مقدمه جیش حرکت کند، هر حیوانی که پیش پیش نوع خود حرکت کند: چونکه وا گردید گله از ورود پس فتدن بز که پیشاهنگ بود. (مثنوی)، جوانی که عضو سازمان تربیتی مخصوص (پیشاهنگی) است. توضیح این کلمه را در قرن حاضر در مقابل انگلیسی بی اسکاوت پذیرفته اند. در انگلیسی دختر پیشاهنگ را گیرل - اسکاوت گویند ولی در فارسی فرق بین مذکر و مونث نیست