جدول جو
جدول جو

معنی شیشالنگ

شیشالنگ
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
تصویری از شیشالنگ
تصویر شیشالنگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیشالنگ

شیشالنگ

شیشالنگ
سیسالنگ و صعوه که دم جنبان نیز گویند. (ناظم الاطباء). دم جنبانک. (فرهنگ فارسی معین). در خراسان سوسه لِنک می گویند. (یادداشت محمدِ پروین گنابادی)
لغت نامه دهخدا

شیشلنگ

شیشلنگ
سیسارک. سیسالک. سیسالنگ. (فرهنگ فارسی معین). پرندۀ شکاری دورپرواز تیزبین به اندازۀ مرغ خانگی. (از یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیش لنگ

پیش لنگ
پارچه ای که قصاب و آهنگر و آشپز و غیره بر میان بندند تا جامه شان از چربی و آتش مصون ماند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشاهنگ

پیشاهنگ
پیشرو قافله آنکه پیش پیش کاروان رود: الا یا خیمگی خیمه فروهل، که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل. (منوچهری)، پیشرو لشکر آنکه بر مقدمه جیش حرکت کند، هر حیوانی که پیش پیش نوع خود حرکت کند: چونکه وا گردید گله از ورود پس فتدن بز که پیشاهنگ بود. (مثنوی)، جوانی که عضو سازمان تربیتی مخصوص (پیشاهنگی) است. توضیح این کلمه را در قرن حاضر در مقابل انگلیسی بی اسکاوت پذیرفته اند. در انگلیسی دختر پیشاهنگ را گیرل - اسکاوت گویند ولی در فارسی فرق بین مذکر و مونث نیست
فرهنگ لغت هوشیار

شفشاهنگ

شفشاهنگ
آهن یا فولاد سوراخ دار زرگران که بدان طلا و نقره را می کشند تا به صورت سیمی باریک در آید، کمان حلاجی، مشته حلاجی، شاخسار
فرهنگ لغت هوشیار

شرفالنگ

شرفالنگ
شَرفاک، هر صدای آهسته، صدای پا، شَرفانَگ، شَرفه
شرفالنگ
فرهنگ فارسی عمید

پیشاهنگ

پیشاهنگ
پیشرو، پیشرو لشکر، کسی که عضو سازمان تربیتی پیشاهنگی باشد، پیشرو قافله
پیشاهنگ
فرهنگ فارسی عمید

گوشالنگ

گوشالنگ
هزارپا گوش خز گوش خزه: قول ناصح بگوش دل داده می خلد هم چو پای گوشالنگ. (سراج الدین راجی)
فرهنگ لغت هوشیار