شفتاهنج. (آنندراج). شفتاهنج که به معنی آهنی سوراخدار استادان زرکش باشد. (برهان). ظاهراً دگرگون شدۀ شفشاهنگ است. رجوع به شفشاهنگ شود، به معنی حلاج هم آمده است. (برهان) ، به معنی کمان حلاجی هم آمده و آن چوبی باشد که در وقت پنبه زدن کمان میزنند. (برهان). و رجوع به شفته و شفش و شفشه و شفشاهنگ شود، به معنی شاخسار نیز به نظر آمده است. (برهان)
حدیده یعنی قطعۀ فولادی تنک و سوراخ که سوراخهای بزرگ و کوچک دارد و زرکشان مفتول طلا و نقره را از آن کشند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان). گویا مصحف شفشاهنج است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفتاهنگ و شفشاهنج شود
شفشاهنج. (ناظم الاطباء) (ازبرهان) (از غیاث اللغات). شفتاهنج. شفتاهنگ. شاید از شفشه به معنی شوشه و آهنگ به معنی کشنده. (یادداشت مؤلف). شفشاهنج. (از فرهنگ جهانگیری) : ز زخم ناوک مژگان او بود هر شب بسیط چرخ مشبک بسان شفشاهنگ. نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری). کوه محروق آنک و چون زر به شفشاهنگ در دیو را زو در شکنجۀ حبس خذلان دیده اند. خاقانی. ، حلاج، کمان حلاجی، مشتۀ حلاجی یعنی چوبی که در وقت پنبه زدن بر زه کمان میزنند، شاخسار. (ناظم الاطباء) (از برهان)
شفشاهنگ. حدیده. (ناظم الاطباء). تخته فولاد پرسوراخ که تار آهن و غیره از آن بردارند، تا هموار و باریک شود. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شفتاهنج است. (از برهان). شاید از کلمه شفش، شوش، شوشه، و آهنج، مخفف هنجنده، به معنی کشنده باشد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفتاهنج شود، شکنجه بود. (لغت فرس اسدی) : بفرمودش که خواهر را بفرهنج به شفشاهنج فرهنگش درآهنج. (ویس و رامین). ، شاخسار. (فرهنگ جهانگیری). و رجوع به شفشاهنگ شود