جدول جو
جدول جو

معنی شفتنه - جستجوی لغت در جدول جو

شفتنه
(تَ وَعْ عُ)
آرمیدن بازن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شفتنه
گاییدن
تصویری از شفتنه
تصویر شفتنه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتنه
تصویر فتنه
(دخترانه)
شورش، طغیان، مفتون، عاشق، دلداده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
فساد، تباهی، شورش، آشوب، شلوغی، محنت، عذاب، آزمایش، ابتلا، کفر، گمراهی، ضلالت، گمراه کردن، وسوسه کردن
کنایه از مفتون، عاشق، برای مثال فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر / قامت است آن یا قیامت، عنبر است آن یا عبیر (سعدی۲ - ۴۵۷) فتنه جو، آشوبگر، برای مثال چشمان تو سحر اولین اند / تو فتنۀ آخرالزمانی (سعدی۲ - ۵۹۲)
فتنه انگیختن (انداختن، افکندن): برپا کردن آشوب
فتنه شدن: مفتون شدن، فریفته شدن، شیفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفانه
تصویر شفانه
پرنده ای بزرگ تر از زغن با پرهای رنگارنگ، برای مثال لب چشمه ها پر خشین سار و ماغ / زده صف شفانه همه دشت و راغ (اسدی - لغت نامه - شفانه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفته
تصویر شفته
مخلوط آهک، خاک و شن که در پی ریزی ساختمان یا زیرسازی خیابان به کار می رود
شل، نرم، وارفته
آشفته، عاشق، دلباخته
فرهنگ فارسی عمید
(نَنْ دَ / دِ کَ دَ)
دیوانه شدن. (ناظم الاطباء). شیفتن. رجوع به شیفتن شود، چکیدن، خاریدن، خراشیدن، چکانیدن، خارانیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ / تِ)
گلوله ای از ریسمان که بر دوک پیچیده شود. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از برهان) ، ابتدای طلوع آفتاب، هر چیز نازک و لطیف، تختخواب. (ناظم الاطباء) ، تباهی و کرم که در چرم و پوست پدید آید: قد حلم الادیم، شفته یا شته پیدا کرد چرم. شته. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شته شود، ریم بسته بر جراحتی. (یادداشت مؤلف) :
سر خمخانه را ناسور پیدا کرده بیطارم
به نیشی شفتۀ دو کفتۀ یک هفته بردارم.
سوزنی.
، خشک کردۀ میوه ها باشد. (از یادداشت مؤلف) :
قدی چو قامت... و سری چوگندۀ...وز
لبی چو شفتۀ آلو رخی چو پردۀ نار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ رَ)
پراکندگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَعْ عُ)
پراکنده و متفرق گردیدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ / نِ)
نام مرغی بزرگ و رنگارنگ و بزرگتر از زغن. (ناظم الاطباء). مرغی است بزرگتر از زغن و سه رنگ دارد و او را سبزگرا خوانند. (از فرهنگ اوبهی). مرغی است بزرگتر از زغن که سر و بال او چند رنگ دارد. (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (از برهان) (از صحاح الفرس). برخی آنرا پرنده ای بزرگتر از زغن دانسته اند وبرخی آنرا قسمی گنجشک نوشته اند. (فرهنگ نامهای پرندگان در زبان کردی). (فرهنگ فارسی معین) :
لب چشمه ها پر خشین سار و ماغ
زده صف شفانه همه دشت و راغ.
اسدی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اندک شدن عطا. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ / تِ)
توفار. (ناظم الاطباء). در متون دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ تَ / تِ)
دوغابی از آهک و خاک و شن و یا سنگریزه که در پیهای عمارت ریزند و روی آن جرزها بنا کنند. گل و لایی که به روی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند. (ناظم الاطباء). گل کم آب. گل بسیار کم آب. گل زفت و نیم تر که بر روی نی و حصیر و تیر ریزند سقف بنا را و یا زیرسازی خیابان و پی ریزی بنا را. غماء. غمی. (از یادداشت مؤلف).
- شفته پلو، پلو که بسیار آبدار باشد. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب ’مثل شفته’ شود.
- شفته ریختن، ریختن گل کم آب بر سقف و جز آن. (از یادداشت مؤلف). ریختن دوغاب آهک با سنگ و سنگریزه زیر پی دیوار و جرز بر آن بنا کردن.
- شفته ریزی، عمل ریختن دوغاب و سنگ و آهک زیر بنا، یا عمل نهادن گل بر روی تیر و نی سقف و جز آن. شفته ریختن. (از یادداشت مؤلف).
- شفته و کوفته، پلو بد و بسیار نرم پخته شده. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب ’مثل شفته’ شود.
- مثل شفته، پلو که آب آن بسیار باشد و آن عیب است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ / تِ)
دیوانه و مجنون و بی عقل. (ناظم الاطباء). مخفف شیفته. (یادداشت مؤلف) :
بر مراد خویشتن گویی همی در دین سخن
خویشتن را شفته گشتی تکیه کردی بر هوا.
ناصرخسرو.
، پریشان و آشفته از عشق و محبت و شیفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به شیفته شود
لغت نامه دهخدا
(فِ نَ)
نام کنیزک بهرام گور است، و او چنگ را بغایت خوب مینواخت. حکایت او و قهر و غضب بهرام او را، و بر بام قصر بردن او گاو را مشهور است. (برهان) :
فتنه نامی هزار فتنه در او
ف تنه شاه و شاه فتنه بر او.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
آزمودن، اختلاف کردن مردم در رای و تدبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفتن
تصویر شفتن
دیوانه شدن، شیفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گل و لایی که بروی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفنه
تصویر شفنه
تیز بین تیز نگر
فرهنگ لغت هوشیار
برخی آن را پرنده ای بزرگتر از زغن دانسته اند (برهان) و بعضی آن را قسمی گنجشک نوشته اند (پرندگان در لهجه کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفتره
تصویر شفتره
پراکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفته
تصویر شفته
((ش تِ))
مخلوطی از آب و آهک و خاک و شن که در پی ریزی ساختمان به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
((فِ تْ نِ))
اختلاف رأی و نظر داشتن، گناه ورزی، آشوب، عذاب، رنج، گناه، ستیزه، خلاف، شگفتی، دیوانگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفته
تصویر شفته
((شَ تَ یا تِ))
بیضه مانندی است از ریسمان که بر دوک پیچیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
آشوب
فرهنگ واژه فارسی سره
دوغاب، گل آهک، ملاط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه، جنگ، ستیز، آفت، بلا، تباهی، شر، فساد، آزمودن، آزمون، امتحان، اختلاف، اختلاف انگیزی، گمراه سازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر کسی در خواب بیند که درجائی فتنه پدید آید، دلیل که فسق و فساد در آن ملک ظاهر شود. اگر بیند که فتنه ازمقامی زایل شد، دلیل است اهل آن دیار به خدا بازگردند - محمد بن سیرین
اگر درخواب از ده چیز یکی بیند، دلیل است در آن موضع فتنه پدید آید. اول: تاریکی. دوم: آتش. سوم: بادسرد. چهارم: بادگرم. پنجم: سیاهی آفتاب. ششم: غبار. هفتم: باران بی وقت. هشتم: برکندن درختها. نهم: ابری سرخ. دهم: پوشیدن جامهای زرد و سرخ .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
جوانه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی