جدول جو
جدول جو

معنی شفتره - جستجوی لغت در جدول جو

شفتره(شَ تَ رَ)
پراکندگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شفتره(تَ وَعْ عُ)
پراکنده و متفرق گردیدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شفتره
پراکندگی
تصویری از شفتره
تصویر شفتره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفره
تصویر شفره
ابزار آهنی دم تیز که با آن چرم را می برند یا پشت چرم و تیماج را با آن می تراشند، گهزن، نشکرده، نشگرده، گزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفته
تصویر شفته
مخلوط آهک، خاک و شن که در پی ریزی ساختمان یا زیرسازی خیابان به کار می رود
شل، نرم، وارفته
آشفته، عاشق، دلباخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لفتره
تصویر لفتره
سفله، فرومایه، رذل، پست، برای مثال جام زر بر دست نرگس می نهی / لفتره را میر مجلس می کنی (عطار - لغتنامه - لفتره)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفترک
تصویر شفترک
خاکشیر، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های دراز و گل های کوچک زرد رنگ، دانه های سرخ رنگ این گیاه که در غلاف نازکی جا دارد و به عنوان ملین استفاده می شود، خاکشو، خاکشی
تخم خاکشیر
فرهنگ فارسی عمید
نوزاد برخی جانوران که از نظر ظاهری با موجود بالغ تفاوت دارد و قادر به تولید مثل نیست، لارو، نوچه، کرمینه
فرهنگ فارسی عمید
(شَ تَ رَ / رِ)
دوایی است که آنرا بیونانی سرخیوس و لبذیون خوانند، و معرب آن شیطرج است و به عربی مسواک الراعی خوانند. (برهان). شیترک. شاهتره. شیطرج. رجوع به شاهتره و شیطرج شود
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ رَ)
و یفتح علی الضعف (ش ت ر) . انگشت. ج، شناتر، مابین دو انگشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فضای مابین دو انگشت. (ناظم الاطباء)، انگشت زیادی و ذوالشناتر (شش انگشتی) لقب یکی از ملوک حمیر به همین سبب بوده است. (از اقرب الموارد)، گوشواره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اندک شهوت گردیدن، نزدیک شدن شهوت کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، کم شدن و ناقص گردیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ رَ)
خاکشی و علف خاکشی. (ناظم الاطباء). خاکشیر. (فرهنگ فارسی معین). گیاهی است که شتر خورد و در اصفهان خاکشی گویند و آن تخم خوب کلان است و به عربی خمخم گویند. (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). اسم شیرازی خبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به خاکشی و خبه شود، تخم خاکشی. (از برهان). تخم خاکشیر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به خاکشیر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ را)
پراکنده و پریشان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَعْ عُ)
آرمیدن بازن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ رَ / رِ /تَرْ رَ / رِ)
مخفف شاه تره:
آز و طمع ای پسر ز تو هرگز
بیرون نشود به آب شهتره.
ناصرخسرو.
رجوع به شاهترج و شاهتره و مترادفات آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پاره کردن جامه را بر خود: شنتر ثوبه شنترهً. (منتهی الارب). پاره کردن جامه را بر خود. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ تِ رَ / رِ)
دانه و چینۀ مرغان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ رَ)
زن کلان سرین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان غار، بخش ری شهرستان تهران، واقع در چهارده هزارگزی باختر ری، سرراه شوسۀ رباط کریم، در جلگه ای معتدل واقع است. جمعیت آن 273 نفر است که دارای مذهب شیعه و زبان فارسی اند. با آب قنات آبیاری میشود. محصولات آن عبارتند ازغلات و صیفی و چغندرقند. شغل اهالی آن زراعت است. راه ماشین رو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 123)
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ رَ / رِ)
مردم سفله و فرومایه و کمینه و اراذل را گویند. (برهان) :
جام زر بر دست نرگس می نهی
لفتره را میر مجلس میکنی.
عطار
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ تَ رَ / رِ)
روناس. (ناظم الاطباء). روناس که بدان چیزها سرخ کنند. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). شطیبه گیاهی است که در علاج نواصیر بکار است. (یادداشت مؤلف). رجوع به روناس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شتره
تصویر شتره
بی سلیقه و بی نظم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفره
تصویر شفره
کارد بزرگ، کرانه پیکان و تیزی آن
فرهنگ لغت هوشیار
گل و لایی که بروی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتره
تصویر فتره
گربه ماهی کهربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفتره
تصویر لفتره
فرومایه، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفترک
تصویر شفترک
خاکشی و علف خاکشی، خاکشیر خاکشیر، تخم خاکشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفتنه
تصویر شفتنه
گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنتره
تصویر شنتره
پاره کردن جامه را انگشت، لا پرده پرده میان انگشتان پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفیره
تصویر شفیره
زود شوش زنی که درگای شوس دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفتره
تصویر لفتره
((لَ تَ رَ یا رِ))
سفله، فرومایه، پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفره
تصویر شفره
((شَ رَ یا رِ))
کارد بزرگ و پهن، تیزی شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفته
تصویر شفته
((شَ تَ یا تِ))
بیضه مانندی است از ریسمان که بر دوک پیچیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفته
تصویر شفته
((ش تِ))
مخلوطی از آب و آهک و خاک و شن که در پی ریزی ساختمان به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتره
تصویر شتره
((ش تِ رَ یا رِ))
شلخته، بی نظم
فرهنگ فارسی معین