جنبیدن، افزون شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). افزون آمدن. (المصادر زوزنی چ بینش ص 308) (دهار) (تاج المصادر بیهقی). افزون کردن. (فرهنگ جهانگیری) ، کم گردیدن (از اضداد است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نقصان کردن. (برهان). کم کردن. (فرهنگ جهانگیری) ، سود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) ، اندوهگین کردن. (از المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ جهانگیری). اندوهگین ساختن. (برهان) ، نزارکردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). نزار کردن غم تن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). لاغر کردن. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). گداختن تن. (مصادراللغه زوزنی) ، دوام یافتن و ثابت شدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، تنک شدن جامه. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
جنبیدن، افزون شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). افزون آمدن. (المصادر زوزنی چ بینش ص 308) (دهار) (تاج المصادر بیهقی). افزون کردن. (فرهنگ جهانگیری) ، کم گردیدن (از اضداد است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نقصان کردن. (برهان). کم کردن. (فرهنگ جهانگیری) ، سود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) ، اندوهگین کردن. (از المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ جهانگیری). اندوهگین ساختن. (برهان) ، نزارکردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). نزار کردن غم تن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). لاغر کردن. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). گداختن تن. (مصادراللغه زوزنی) ، دوام یافتن و ثابت شدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، تنک شدن جامه. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)