پوست سخت و ستبر که در کف دست از کثرت کار پیدا می شود، پینه و آبله که به سبب راه رفتن بسیار در پا ایجاد می شود، برای مثال همی دوم به جهان اندر از پی روزی / دو پای پرشغه و مانده با دلی بریان (عسجدی - مجمع الفرس - شغه)
پوست سخت و ستبر که در کف دست از کثرت کار پیدا می شود، پینه و آبله که به سبب راه رفتن بسیار در پا ایجاد می شود، برای مِثال همی دوم به جهان اندر از پی روزی / دو پای پرشغه و مانده با دلی بریان (عسجدی - مجمع الفرس - شغه)
بن مضارع شاشیدن، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه شاش زدن: شاشیدن، نم زدن به چیزی، برای مثال نشست و سخن را همی خاش زد / ز آب دهن کوه را شاش زد (رودکی - ۵۴۲) پارچۀ نخی لطیف، پارچۀ نخی ابریشم دوزی شده که دور سر می پیچند
بن مضارعِ شاشیدن، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود، اِدرار، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشار، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه شاش زدن: شاشیدن، نم زدن به چیزی، برای مِثال نشست و سخن را همی خاش زد / ز آب دهن کوه را شاش زد (رودکی - ۵۴۲) پارچۀ نخی لطیف، پارچۀ نخی ابریشم دوزی شده که دور سر می پیچند
جنبانیدن نیزه در مطعون یا سپوختن و نشاندن نیزه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنبانیدن سنان در مطعون. (تاج المصادر بیهقی). داخل کردن و خارج کردن چیزی. گویند: شغشغۀ نیزه زننده، هرگاه سنان را در مطعون بجنباند. (از اقرب الموارد) ، نوعی از بانگ کردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کم خوردن آب و مانند آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تیره کردن چاه را، شتابی کردن. (منتهی الارب). شتاب کردن در امر. (از اقرب الموارد) ، پر ناکردن آوند و جز آن را از آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ریختن آب را در ظرف یا جز آن و پر نکردن آن. (از اقرب الموارد) ، بازگردانیدن سوار لگام را در دهن اسب جهت تأدیب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
جنبانیدن نیزه در مطعون یا سپوختن و نشاندن نیزه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنبانیدن سنان در مطعون. (تاج المصادر بیهقی). داخل کردن و خارج کردن چیزی. گویند: شغشغۀ نیزه زننده، هرگاه سنان را در مطعون بجنباند. (از اقرب الموارد) ، نوعی از بانگ کردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کم خوردن آب و مانند آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تیره کردن چاه را، شتابی کردن. (منتهی الارب). شتاب کردن در امر. (از اقرب الموارد) ، پر ناکردن آوند و جز آن را از آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ریختن آب را در ظرف یا جز آن و پر نکردن آن. (از اقرب الموارد) ، بازگردانیدن سوار لگام را در دهن اسب جهت تأدیب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
میان دو دست فراهم آورده چون از آن دو دایره واری سازند بغل، آن مقدار از گیاه چوب کاغذ و مانند آن که به آغوش توان برداشت بغل: یک آغوش. یا به آغوش کشیدن، در میان دو دست فراهم آوردن بخود چسبانیدن کسی یا چیزی را. یا به (در) آغوش گرفتن
میان دو دست فراهم آورده چون از آن دو دایره واری سازند بغل، آن مقدار از گیاه چوب کاغذ و مانند آن که به آغوش توان برداشت بغل: یک آغوش. یا به آغوش کشیدن، در میان دو دست فراهم آوردن بخود چسبانیدن کسی یا چیزی را. یا به (در) آغوش گرفتن
اشپش، حشره ای از راسته نیم بالان که به علت زندگی انگلی فاقد بال شده و حامل میکروب برخی از امراض از قبایل تب زرد و تیفوس و غیره می باشد، دو نوع شپش دیده شده که تخم آن ها را رشک گویند شپش توی جیب کسی سه قاب زدن: کنایه از در نهایت فقر و بی پولی بودن
اشپش، حشره ای از راسته نیم بالان که به علت زندگی انگلی فاقد بال شده و حامل میکروب برخی از امراض از قبایل تب زرد و تیفوس و غیره می باشد، دو نوع شپش دیده شده که تخم آن ها را رشک گویند شپش توی جیب کسی سه قاب زدن: کنایه از در نهایت فقر و بی پولی بودن