جدول جو
جدول جو

معنی شغه

شغه
پوست سخت و ستبر که در کف دست از کثرت کار پیدا می شود، پینه و آبله که به سبب راه رفتن بسیار در پا ایجاد می شود، برای مثال همی دوم به جهان اندر از پی روزی / دو پای پرشغه و مانده با دلی بریان (عسجدی - مجمع الفرس - شغه)
تصویری از شغه
تصویر شغه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شغه

شغه

شغه
شاخۀ درخت. (ناظم الاطباء) (از برهان). و رجوع به شغ شود، قرن و شاخ جانوران. (ناظم الاطباء) (از برهان) ، پینه و ستبری که در دست و پا از کار کردن و راه رفتن بسیار بهم رسد. (ازناظم الاطباء) (از برهان) (از لغت فرس اسدی) (از فرهنگ جهانگیری). به همان معانی است که در شغر مرقوم شده، و این اصح است از آن. (انجمن آرا) (از آنندراج). شوغ. شغر. شوخ. میخچه. (یادداشت مؤلف) :
همی دوم به جهان اندر از پی روزی
دو پای پرشغه و مانده، با دل بریان.
عسجدی (از انجمن آرا).
و رجوع به شوغ و شوخ و شغر شود.
، آبله ای که در دست و پا از کار فرمودن و راه رفتن پدید آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شغیدن و شغه بستن شود
لغت نامه دهخدا

دغه

دغه
بر نام زنی از تیره ی} عجل {که از بسیار گولی نام او بر سر زبان هاست
فرهنگ لغت هوشیار