جدول جو
جدول جو

معنی شصو - جستجوی لغت در جدول جو

شصو
(شَصْوْ / شُ صُوو)
شدت و سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شصو
(تَ وَرْ رُ)
بازماندن چشم کسی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چشم پهن باز ماندن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به شصی شود، بلند شدن ابر، پر گردیدن مشک از آب پس بلند گردیدن قوائم آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلند شدن دستها و پاهای مرده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیو
تصویر شیو
شیب، سرازیری، کمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شصت
تصویر شصت
عدد ۶۰، شش ده تا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنو
تصویر شنو
شنیدن، پسوند متصل به واژه به معنای شنونده مثلاً پند شنو، نصیحت شنو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شدو
تصویر شدو
شعر را با آواز کشیده شبیه غنا خواندن
فرهنگ فارسی عمید
(شَکْوْ)
شتر ریزه، بیماری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، گله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ناله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دور شدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، چیره شدن: قصوته، چیره شدم بر وی در نبرد. (منتهی الارب) ، قصو شاه و ناقه، از کرانۀ گوش او اندکی بریدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصوّ و قصا و قصاء شود
لغت نامه دهخدا
(رَجْهْ)
قصو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصو شود
لغت نامه دهخدا
بمعنی خالص چنانکه زر شاو بمعنی زر خالص است، (از غیاث اللغات)، اما صحیح کلمه ساو است با سین مهمله، (حاشیۀ غیاث اللغات چ دبیرسیاقی)، رجوع به ساو شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
بازداشتن. منع. (تاج المصادر بیهقی). منع کردن. مانع شدن، درد کردن روده ها. (آنندراج) ، حصو یا حصی ارض، سنگ ریزه ناک شدن آن. سنگ ریزه شدن کمیز در مثانه. (یادداشت مؤلف) ، زدن کسی یا چیزی با سنگ ریزه. و رجوع به ذیل قوامیس دزی ج 1 ص 297 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کُ)
اصو نبت، بسیار شدن گیاه و بهم پیوستن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَکْوْ)
نام پدر بطنی از تازیان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ماده شتر کم شیر. ج، شصص. شصائص، شصاص. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اشتری که شیر ندارد. (مهذب الاسماء). شتر بی شیر. (یادداشت مؤلف) ، سال قحط کم گیاه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناقه ای که شیر آن غلیظ باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَرْ رُ)
مصدر به معنی شصاص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). اندک شیر شدن شتر. رجوع به شصاص شود، سخت شدن عیش. (تاج المصادر بیهقی) (المصادرزوزنی). رجوع به شصاص شود، جمع واژۀ شص ّ به معنی دزد شوخ و چالاک. (آنندراج). رجوع به شص شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَرْ رُ)
بازماندن چشم کسی هنگام مرگ و برگردیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یا صواب شصاست. (منتهی الارب) (آنندراج). و معروف شطر بصر است چنانکه به تو و به دیگری می نگرد. (از اقرب الموارد). رجوع به شطر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَرْ رُ)
مصدر به معنی شصب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخت شدن زندگانی کسی. (آنندراج). رجوع به شصب شود، بسیار شدن گشنی ماده شتر و باردار نگردیدن آن، دشوار گردیدن کار. (آنندراج). سخت شدن کار. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). رجوع به شصب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرو
تصویر شرو
انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمو
تصویر شمو
رفعت و بلندی، علو، عز
فرهنگ لغت هوشیار
پیش افتادن، کندن، پایان، تگ ته، خاک چاه، افسار شتر، سبد، پیش افتادن سبقت گرفتن، کندن (چنان که خاک را از چاه)، غایت هر چیز نهایت، غور تک ته، زمام ناقه مهار شتر، پشکل شتر، زنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصر
تصویر شصر
بره آهو آهو بره یکماهه
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی شست 60 و شست از انگشتان شش بارده پنجاه به علاوه ده (60)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصب
تصویر شصب
خشکی بار دار نگردیدن دشوار شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوص
تصویر شوص
روفان زدن، درد دندان، شکمدرد، لگد زدن زهک در شکم مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصو
تصویر قصو
دورشدن، چیره شدن: درنبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحو
تصویر شحو
فراخی گام، درون، بازکردن دهان را، بازشدن دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجو
تصویر شجو
گریستن، نیاز، اندوه، اندوهاندن، شادانیدن ازواژگان دوپهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیو
تصویر شیو
فصیح بلیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدو
تصویر شدو
اندکی، آهنگ (قصد)، زی (جانب)، مانندکردن، راندن شتران را، سراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنو
تصویر شنو
شنونده و دریابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکو
تصویر شکو
بیماری، شتر ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شأو
تصویر شأو
سبقت گرفتن، کندن، غایت هر چیز، تک، ته، مهار شتر، به شکل شتر، خاک چاه، زنبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیو
تصویر شیو
((ش))
پایین، سرازیری، شیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شصت
تصویر شصت
((شَ))
پنجاه به علاوه ده (60)، شش ده تا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شدو
تصویر شدو
((شَ دْ))
شعر یا آواز را با صدای بلند خواندن
فرهنگ فارسی معین