جدول جو
جدول جو

معنی شنو

شنو
شنیدن، پسوند متصل به واژه به معنای شنونده مثلاً پند شنو، نصیحت شنو
تصویری از شنو
تصویر شنو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شنو

شنو

شنو
نام محلی کنار راه سیرجان و بندرعباس میان چاه چگور و نای بند در 1531500گزی طهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شنو

شنو
در تداول عامه، شنا، نام نوعی ورزش در کشتی گیری. (از ناظم الاطباء). ورزشی است که هندیان آن را دند گویند. (غیاث اللغات). رجوع به شنا شود
لغت نامه دهخدا

شنو

شنو
شنوش. اسم مصدر و مادۀ مضارع شنیدن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شنو

شنو
شنونده و دریابنده. (ناظم الاطباء). و اغلب به صورت ترکیب به کار رود، مانند: حرف شنو، سخن شنو و غیره.
- حرف شنو، که به سخن کسی گوش فرادهد.
- ، آنکه اطاعت و فرمان برد.
- حقایق شنو، که به حقایق گوش دهد. که حقایق را شنود:
تو حقگوی و خسرو حقایق شنو.
سعدی.
- حکایت شنو، که داستان شنود:
حکایت شنو کودک نامجوی
پسندیده پی بود و فرخنده خوی.
سعدی.
- غیبت شنو، که گوش به غیبت کردن دیگران دهد. که گوش به غیبت کردن دیگران دارد:
به حبل ستایش فرا چه مشو
چو حاتم اصم باش و غیبت شنو.
سعدی.
- نصیحت شنو، شنوندۀ پند. پندنیوش:
نصیحت شنو مردم دوربین
نکارند در هیچ دل تخم کین.
سعدی.
نه پائی چو بینندگان راست رو
نه گوشی چو مرد نصیحت شنو.
سعدی.
وگر پادشا باشد و پاک رو
طریقت شناس و نصیحت شنو.
سعدی
لغت نامه دهخدا

اشنو

اشنو
شنوا شنونده. نوعی سیگار که بنام شهر اشنو (اشنویه) (آذربایجان) نامیده شده
فرهنگ لغت هوشیار

بنو

بنو
غله درو کرده توده ساخته خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن، غله
بنو
فرهنگ لغت هوشیار