جدول جو
جدول جو

معنی ششمامی - جستجوی لغت در جدول جو

ششمامی
هندی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمامی
تصویر حمامی
صاحب حمام، گرمابه دار، گرمابه بان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشمام
تصویر اشمام
بوییدن، بوییدن چیزی، بو کردن، بو بردن، بویانیدن، در علوم ادبی با لب اشاره کردن به حرکت حرفی بدون آنکه صوت شنیده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشمالی
تصویر آشمالی
تملق، چاپلوسی، چرب زبانی، خوشامدگویی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ هََ / هَِ)
شش مهه. آنکه شش ماه دارد. آنچه شش ماه مدت دارد: مگر شش ماهه بدنیا آمده ای ؟! (از یادداشت مؤلف). رجوع به شش مهه شود
لغت نامه دهخدا
سینه بند زنان باشد، (برهان قاطع) (فرهنگ سروری)، شاماکچه، شاماخچه باشد، (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، رجوع به شاماخ و شاماخچه و شاماخجه و شاماک و شاماکجه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ اِ)
شعبه ای از شیعه که به امامت شش تن از امامان معتقدند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شوی مالی، شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
عبداﷲ بن احمد بن الحسین معروف به شاماتی و مکنی به ابوالحسین از علمای ادب است و بسال 475 هجری قمری درگذشته، او راست: شرح دیوان متنبی، شرح حماسه، شرح امثال ابی عبید، (از اعلام زرکلی ج 4 ص 190)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شامات که نام یکی از ارباع نیشابور است، (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شومان از بلاد صغانیان است از مرز مسلمین، (از انساب سمعانی) :
خبرت هست که در شهر بخارا سی سال
خرزه خوردی به یکی خربزۀ شومانی،
سوزنی،
رجوع به شومان شود
لغت نامه دهخدا
تملق، تبصبص، چاپلوسی، دم لابه، خوش آمدگوئی:
می کند دم لابه ها تا استخوانی میخورد
عمر او در آشمالی ّ و خوش آمد میرود،
شفائی،
، قلتبانی، کشخانی
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهاب الدین احمد اشمومی (منسوب به اشموم طناح در نزدیک دمیاط مصر). از نحویان بود و در هشتصد و اندی درگذشت. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ)
تماماً. بتمامت. کاملاً. بالتمام: بتمامی ز عدو پای بباید برکند. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390). نصراحمد... حال خویش بتمامی با ایشان براند. (تاریخ بیهقی). آنکس که آز بروی وی بتمامی چیره تواند شد... چشم خردش نابینا ماند. (تاریخ بیهقی). استوا، بتمامی جوانی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
اپاختری باختری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمامی
تصویر نمامی
سپزگی چغلی پرتادی سخن چینی سخن چینی غمازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومالی
تصویر شومالی
شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشمالی
تصویر آشمالی
تملق، چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاماکی
تصویر شاماکی
سینه بند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشمام
تصویر اشمام
بو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماعی
تصویر شماعی
سپندار گر سپندار ساز شماله ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امامی
تصویر امامی
پیشوایی رهنمودی منسوب به امام، شیعی
فرهنگ لغت هوشیار
گرمابان گرمابه دار گرمابه دار گرمابه بان، حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمامی
تصویر تمامی
همگی، همه، سرتاسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماتی
تصویر شماتی
تک ندارد سر شکستگان سر کوفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
دستنبویه دستنبو از گیاهان، گوی خوشبوی، خوشبویه (شمامه گونه ای از ساز پارسی است) نوعی از خربزه دستنبو، جمع شماتات، عطردان، گلوله ای به شکل گوی مرکب از خوشبوها که در دست گیرند و بویند. یا شمامه کافور. آفتاب و ماه، روز روشنایی روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشمام
تصویر اشمام
((اِ))
بویانیدن، بو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمامی
تصویر حمامی
گرمابه دار، گرمابه بان، حقو قی که به گرمابه دار ده یا قریه دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمامی
تصویر تمامی
((تَ))
به سر آمدن، رسیدگی، رسایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاماکی
تصویر شاماکی
سینه بند زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشمالی
تصویر آشمالی
تملق، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمامی
تصویر تمامی
تمام، همه، پایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماری
تصویر شماری
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمامی
تصویر تمامی
همگی
فرهنگ واژه فارسی سره
مشعل
فرهنگ گویش مازندرانی