جدول جو
جدول جو

معنی بتمامی

بتمامی(بِ تَ)
تماماً. بتمامت. کاملاً. بالتمام: بتمامی ز عدو پای بباید برکند. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390). نصراحمد... حال خویش بتمامی با ایشان براند. (تاریخ بیهقی). آنکس که آز بروی وی بتمامی چیره تواند شد... چشم خردش نابینا ماند. (تاریخ بیهقی). استوا، بتمامی جوانی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا