جدول جو
جدول جو

معنی شستم - جستجوی لغت در جدول جو

شستم
(شَ تُ)
شستمین. صفت توصیفی عددی، چیزی که در مرتبۀ شصت واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) :
به شستم سال چون ماهی در شستم
به حلقم در، تو ای شستم قوی شستی.
ناصرخسرو.
رجوع به شست و شستمین شود
لغت نامه دهخدا
شستم
چیزی که در مرتبه شصت واقع شده باشد
تصویری از شستم
تصویر شستم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رستم
تصویر رستم
(پسرانه)
تنومند، قوی اندام، قهرمان بزرگ شاهنامه، در زبان قدیم ایرانی مرکب از رس (بالش، نمو) + تهم (دلیر، پهلوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استم
تصویر استم
ستم، ظلم، جور، آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شستی
تصویر شستی
مانند شست، آنچه شبیه انگشت شست باشد، نوعی دوخت لباس مثلاً جامۀ شستی، کلید قطع ووصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رستم
تصویر رستم
بزرگ تن، تنومند، بلندبالا، خوش اندام، مرد دلیر و شجاع، پهلوان، برای مثال پهلوان شد سوی موصل با حشم / با هزاران رستم و طبل و علم (مولوی - ۸۲۹) . در اصل نام پهلوان شاهنامه بوده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شستن
تصویر شستن
نشستن، قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود، تمرگیدن، ساکن بودن، اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شصتم
تصویر شصتم
ویژگی کسی یا چیزی که در مرتبه یا مرحلۀ شصت باشد، شصتمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شسته
تصویر شسته
پاکیزه و آب کشیده، پاک شده با آب، دستارچه
شسته ورفته: کنایه از پاک، پاکیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شستک
تصویر شستک
هر چیزی که شبیه انگشت بزرگ دست باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شستن
تصویر شستن
چیزی را با آب پاکیزه ساختن، پارچه یا ظرف یا چیز دیگر را در آب مالیدن که پاک شود، شوییدن
فرهنگ فارسی عمید
نشسته، آب کشیده، پاکیزه، جمع برای اشخاص شستگان، دستارچه. یا شسته و روفته. پاک و پاکیزه، آماده و مهیا
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی شستم 60 و شست از انگشتان واقع در مرحله شصت: فصل شصتم
فرهنگ لغت هوشیار
هر آدم شجاع و دلاوری که به رستم زال نسبت دهند، بلند بالا، بزرگ تن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستم
تصویر بستم
بیستم در مرحله بیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استم
تصویر استم
صیغه اول شخص مفرد از مصدر (استن) ام هستم جور جفا ظلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شستن
تصویر شستن
پاک کردن با آب و پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شسته
تصویر شسته
((شُ تِ))
پاک شده، آب کشیده، دستارچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شستن
تصویر شستن
((شُ تَ))
چیزی را با آب پاکیزه ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رستم
تصویر رستم
((رُ تَ))
جهان پهلوان ایران از مردم زابلستان که دارای قدرتی فوق بشری بود، شجاع، دلیر، پهلوان
رستم و یک دست اسلحه: کنایه از تنها وسیله یا امکان موجود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استم
تصویر استم
((اِ تَ))
ستم، ظلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شستی
تصویر شستی
((شَ))
منسوب به شست، تخته ای بیضی یا مستطیل که رنگ های مختلف روی آن چیده شود. در یک گوشه شستی بریدگی ای وجود دارد که جای شست دست چپ نقاش است. نقاش به هنگام کار بر روی شستی به وسیله قلم مو رنگ های لازم را مخلوط می کند و رنگ منظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شستن
تصویر شستن
Wash
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شستن
تصویر شستن
laver
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شستن
تصویر شستن
lavare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شستن
تصویر شستن
धोना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شستن
تصویر شستن
wassen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شستن
تصویر شستن
lavar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شستن
تصویر شستن
myć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شستن
تصویر شستن
lavar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شستن
تصویر شستن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شستن
تصویر شستن
мити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شستن
تصویر شستن
waschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شستن
تصویر شستن
мыть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شستن
تصویر شستن
mencuci
دیکشنری فارسی به اندونزیایی