جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شسته

شسته

شسته
نشسته، آب کشیده، پاکیزه، جمع برای اشخاص شستگان، دستارچه. یا شسته و روفته. پاک و پاکیزه، آماده و مهیا
فرهنگ لغت هوشیار

شسته

شسته
پاکیزه و آب کشیده، پاک شده با آب، دستارچه
شسته ورفته: کنایه از پاک، پاکیزه
شسته
فرهنگ فارسی عمید

شسته

شسته
مخفف نشسته. (یادداشت مؤلف). نشسته. (فرهنگ فارسی معین) :
بپرسید کآن سبز ایوان بپای
کدام است تازان و شسته بجای.
اسدی.
من شسته به نظاره و انگشت همی گز
و آب مژه بگشاده و غلطان شده چون گوز.
سوزنی.
شسته در باطن میان گلستان
ظاهراً خاری میان دوستان.
مولوی.
جوق جوق مبتلا دیدی نزار
شسته بر در با امید و انتظار.
مولوی.
حاصل آن کودک بر آن تخت نضار
شسته پهلوی قباد شهریار.
مولوی.
اینهمه بازار بهر این غرض
بر دکانها شسته بهر این عوض.
مولوی.
سواد و شام در پیش مه نو
چو لیلی شسته در پهلوی مجنون.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا