جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شستک

شستک

شستک
آلت چرمین که مأبونان برای دفع حکه بکار برند. (غیاث اللغات). مرکب از شست به معنی ابهام و ’کاف’ نسبت. به اصطلاح لوطیان چیزی باشد از عالم چرمینه که مأبونان مثل زنان سعتری در کمر بندند و سرش در مأبونه فروکنند تا رفع حکه شود. (آنندراج) :
خدانکرده به شستک چگونه بنشینم
نعوذ باﷲ با ابنه چون شوم محشور.
شرف الدین شفایی (از آنندراج).
رئیس قوم شوی تا میان همکاران
بیا به شستک بالابلند من بنشین.
شرف الدین شفایی (از آنندراج).
از شستک و ته بندی و چرمینه و پرزه
انباشته ای کیسه و انبان دیوثی.
شرف الدین شفایی (از آنندراج).
، گویند شستک جماعی است که برسر شست پا نشسته کنند. (از آنندراج) :
در گشودن باعث رسوایی است
کی مجال شستک و سرپایی است.
نعمت خان عالی (از آنندراج).
، مطلق جماع، زنی که یکبار با او به اجرت جماع کنند. (آنندراج) ، شرم مرد. (از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

دستک

دستک
دست کوچک، چیزی که مانند دست باشد دسته، دفترچه ای که حسابهای معمولی را در آن نویسند. یا دستک و دنبک در آوردن پاپوش دوختن اشکال تراشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پستک

پستک
کوتاه قد کوتاه بالا، نیم تنه نمدی خشن یلک اشتربانه زرمانقه
پستک
فرهنگ لغت هوشیار

شبتک

شبتک
نوعی بازی و آن چنانست که به یک پای برجهند و لگد بر پشت و پهلوی هم زنند
فرهنگ لغت هوشیار

شسته

شسته
نشسته، آب کشیده، پاکیزه، جمع برای اشخاص شستگان، دستارچه. یا شسته و روفته. پاک و پاکیزه، آماده و مهیا
فرهنگ لغت هوشیار