جدول جو
جدول جو

معنی شزو - جستجوی لغت در جدول جو

شزو(شُ)
به لغت زند، گناهکار و بزهکار و عاصی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شزو(تَ وَدْ دُ)
بلند گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیو
تصویر شیو
شیب، سرازیری، کمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزو
تصویر جزو
جزء، جزوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنو
تصویر شنو
شنیدن، پسوند متصل به واژه به معنای شنونده مثلاً پند شنو، نصیحت شنو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزو
تصویر غزو
غزا، جنگ کردن با کافران در راه خدا، جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شدو
تصویر شدو
شعر را با آواز کشیده شبیه غنا خواندن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
ده کوچکی است از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شزن. (ناظم الاطباء). رجوع به شزن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شزیب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شزیب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَدْ دُ)
به معنی شزب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باریک میان شدن اسب. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). لاغر و باریک گردیدن. (آنندراج). رجوع به شزیب شود، درشت شدن جای. (آنندراج). رجوع به شزب شود، خشک شدن شاخ و پژمریدن. (آنندراج). رجوع به شزیب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خزو
تصویر خزو
کیفر دادن، دارا شدن، باز داشتن، دشمنی کردن، راماندن رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیو
تصویر شیو
فصیح بلیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزو
تصویر نزو
برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
خواستن، جستن، آهنگ چیزی کردن جنگ کردن با دشمن، جنگ کردن با کفار، لشکری که به قصد قتال با کفار بجایی گسیل شوند در صورتی که پیغامبر ع شخصا همراه لشکر باشد و اگر او همراه نباشد آن لشکر را سریه بعث گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزو
تصویر عزو
شکیبایی درسوک
فرهنگ لغت هوشیار
پیش افتادن، کندن، پایان، تگ ته، خاک چاه، افسار شتر، سبد، پیش افتادن سبقت گرفتن، کندن (چنان که خاک را از چاه)، غایت هر چیز نهایت، غور تک ته، زمام ناقه مهار شتر، پشکل شتر، زنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزو
تصویر بزو
قهر کردن، گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازو
تصویر ازو
مخفف از او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوز
تصویر شوز
شیفتگی شیفته گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزو
تصویر جزو
بخش، قسمت، عضو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکو
تصویر شکو
بیماری، شتر ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمو
تصویر شمو
رفعت و بلندی، علو، عز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرو
تصویر شرو
انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدو
تصویر شدو
اندکی، آهنگ (قصد)، زی (جانب)، مانندکردن، راندن شتران را، سراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجو
تصویر شجو
گریستن، نیاز، اندوه، اندوهاندن، شادانیدن ازواژگان دوپهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحو
تصویر شحو
فراخی گام، درون، بازکردن دهان را، بازشدن دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شزن
تصویر شزن
کناره سوی زی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنو
تصویر شنو
شنونده و دریابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزو
تصویر جزو
((جُ))
بخشی از چیزی، پاره ای از شیء، سالک راه خدا، مقابل کل، مفرد اجزاء، جزء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شأو
تصویر شأو
سبقت گرفتن، کندن، غایت هر چیز، تک، ته، مهار شتر، به شکل شتر، خاک چاه، زنبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شدو
تصویر شدو
((شَ دْ))
شعر یا آواز را با صدای بلند خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیو
تصویر شیو
((ش))
پایین، سرازیری، شیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزو
تصویر غزو
جنگ کردن با دشمن، جنگ هایی که پیغمبر شخصاً در آن حضور داشتند
فرهنگ فارسی معین
مادّه اصلی، جزء
دیکشنری اردو به فارسی