مصدر به معنی شراد. (از ناظم الاطباء). رمیدن. (المصادر زوزنی) (آنندراج) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). پراکندگی رمیدن ستور. شراد. (یادداشت مؤلف). رجوع به شراد شود
مصدر به معنی شراد. (از ناظم الاطباء). رمیدن. (المصادر زوزنی) (آنندراج) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). پراکندگی رمیدن ستور. شراد. (یادداشت مؤلف). رجوع به شراد شود
همزاد و همتا و مانند. (آنندراج). - شروخ شرخ، در مبالغه گویند: یعنی ایشان هم زادهایی هستند که در مشابهت و مماثلت مبالغه کرده اند. (ازناظم الاطباء). برای مبالغه است مانند: داهیه دهیاء. (از اقرب الموارد). رجوع به شرخ شود
همزاد و همتا و مانند. (آنندراج). - شروخ شرخ، در مبالغه گویند: یعنی ایشان هم زادهایی هستند که در مشابهت و مماثلت مبالغه کرده اند. (ازناظم الاطباء). برای مبالغه است مانند: داهیه دهیاء. (از اقرب الموارد). رجوع به شرخ شود
آشامیدنی از مایعات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آب که نه شور باشد نه خوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آب که بتوان خورد اگر چه ناخوش بود. (مهذب الاسماء) (ازاقرب الموارد) ، نیک آب خوار، ماده شتر آزمند نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
آشامیدنی از مایعات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آب که نه شور باشد نه خوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آب که بتوان خورد اگر چه ناخوش بود. (مهذب الاسماء) (ازاقرب الموارد) ، نیک آب خوار، ماده شتر آزمند نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ شرب. (ناظم الاطباء). رجوع به شرب شود، جمع واژۀ شارب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ شارب به معنی نوشنده. (آنندراج). رجوع به شارب شود
جَمعِ واژۀ شُرب. (ناظم الاطباء). رجوع به شرب شود، جَمعِ واژۀ شارِب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ شارب به معنی نوشنده. (آنندراج). رجوع به شارب شود