جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شرود

شرود

شرود
رمیدن، طلب حق باشد به خلاص از آفات و حجاب و بی قراری اندر آن که همه بلاهای طالب از حجاب افتد
شرود
فرهنگ فارسی معین

شرود

شرود
دهی از دهستان عشق آباد بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور. محصول آنجا غلات است. سکنۀ آن 206 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

شرود

شرود
شارد. (اقرب الموارد). رمنده. ج، شُرُد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رمنده. (منتهی الارب). شارد. رمنده. رموک. (یادداشت مؤلف) ، قافیه شرود، ای سائره فی البلاد. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شرود

شرود
مصدر به معنی شراد. (از ناظم الاطباء). رمیدن. (المصادر زوزنی) (آنندراج) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). پراکندگی رمیدن ستور. شراد. (یادداشت مؤلف). رجوع به شراد شود
لغت نامه دهخدا