- شخش
- مرغکی است خوش آواز
معنی شخش - جستجوی لغت در جدول جو
- شخش
- پرنده ای کوچک و خوش آواز، شخیش
- شخش
- کهنه، پوسیده، فرسوده، سخش
سقوط، لغزش، خزیدگی
- شخش ((شَ))
- لغزش
- شخش
- کهنه، پوسیده
- شخش ((شَ خِ))
- شخیش، مرغکی است خوش آواز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که باعث لغزش دیگری شود لغزاننده
لغزیده فرو خیزنده
لغزیدن، لیزیدن، سر خوردن
لغزنده فرو خیزنده
لغزان لیز
واداشته بلغزیدن بلغزش افتاده
سبب لغزش شدن لغزانیدن
لخشیدن، لغزیدن، لیز خوردن، برای مثال قول فلان و فلان تو را نکند سود / گرت بشخشد قدم ز پایۀ ایمان (ناصرخسرو - ۴۴۹) ، یکی بهره را بر سه بهر است بخش / تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش (ابوشکور - لغتنامه - شخیدن)
لغزانیدن، لیز دادن، سر دادن، خزاندن
صدای به هم خوردن اسلحه، صدای کاغذ، جامۀ نو و هر چیز خشک
لغزاننده
لغزیده، لیزخورده
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
برهان
پهن شدن بر اثر فشار
سهم، قسم، قسمت، پاره، حصه، قسط، نصیب، بهره
توزیع
قیمت، بها ارزش نام موبدی پارسی نژاد
اسب رستم است، هراسب خوب و تندرو را گویند و بمعنای قوس و قزح
علتی باشد مانند بادنجان که از گلو و گردن مردم برآید و درد نکند
ابتدا کردن کار باشد
صدر مجلس
معروف است که بعربی بول گویند، آبی که بتوسط کلیه از خون جدا و در مثانه جمع گردد