جدول جو
جدول جو

معنی شخز - جستجوی لغت در جدول جو

شخز
(تَ صُ)
بی آرامی و بی آرام کردن. (منتهی الارب). مضطرب شدن. (از اقرب الموارد) ، در مشقت و رنج انداختن. (منتهی الارب) ، دشوار شدن امر بر کسی. (از اقرب الموارد) ، کسی را به نیزه زدن، کور کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برآغالانیدن قوم را بر فساد و نزاع. (منتهی الارب). تحریک کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شخص
تصویر شخص
سیاهی انسان که از دور دیده شود، آدمی، انسان، خود (برای تاکید) مثلاً شخص شما،
در علم حقوق آنکه دارای حق و وظیفه است مثلاً شخص حقیقی،
بدن انسان، کالبد مردم، تن
شخص اول مملکت: کنایه از ارجمندترین و گرامی ترین شخص که در مملکت مقامش از همه بالاتر باشد، پادشاه، رئیس دولت
شخص ثالث: در علم حقوق شخصی غیر از مدعی و مدعیٌ علیه که در مرحلۀ دادرسی وارد دعوی شود، سوم کس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخش
تصویر شخش
پرنده ای کوچک و خوش آواز، شخیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخم
تصویر شخم
خراشی که برای زراعت با گاوآهن یا تراکتور در زمین ایجاد می کنند، شیار
شخم زدن (کردن): در کشاورزی شیار کردن زمین برای کاشتن تخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیز
تصویر شیز
آبنوس، برای مثال ز دیبا و خز هشتصد تخته نیز / همان تخت ها کرده از چوب شیز (فردوسی - ۶/۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخش
تصویر شخش
کهنه، پوسیده، فرسوده، سخش
سقوط، لغزش، خزیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخل
تصویر شخل
سوت، سفیر، ناله، فریاد، شخیل، شخول
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
سپوختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درخستن به انگشتان، رنجانیدن به زبان، نیزه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، وطی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به معنی شکز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شکز شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کِ)
شکز. مرد بدخوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِءْ)
کور کردن و برکندن چشم کسی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بخشش. انعام. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) :
سر مایۀ شاه بخشایش است
زمانه ز بخشش بر آسایش است.
فردوسی (از یادداشت مؤلف).
تا نگرید کودک حلوافروش
دیگ بخشایش کجا آید بجوش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
درشت و سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَفْیْ)
نفرت نفس از چیزی که ناخوش دارد آنرا. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). دوری کردن از چیزی به سبب ناخوش داشتن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیز
تصویر شیز
چوبی هندی که از آن طبق می سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخز
تصویر دخز
بسیار سخت، گای (جماع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرز
تصویر شرز
تند و خشمگین، زورمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخش
تصویر شخش
مرغکی است خوش آواز
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگی است از موسیقی قدیم: بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخن
تصویر شخن
خراش خلش
فرهنگ لغت هوشیار
در عبارت کشاورزی عبارت است از برگرداندن زمین و حاضر کردن آن بوسیله ادوات مختلف برای زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
پالودن می، دوست یکرنگ بانگ فریاد، سوت صفیر، ناله، پژمردگی افسردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوز
تصویر شوز
شیفتگی شیفته گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخص
تصویر شخص
کالبد مردم و جز آن وتن او، هیکل، اندام های آدمی بتمامه اشخاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طخز
تصویر طخز
دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمز
تصویر شمز
بیزاری رویگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکز
تصویر شکز
نیش زبان، نیش زدن، نیزه زدن، درخستن با انگشت بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخن
تصویر شخن
((شَ خَ))
خراش، خراشیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخج
تصویر شخج
((شَ خَ))
آهنگی است از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخص
تصویر شخص
((شَ))
تن، کالبد انسان، آدمی، انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیز
تصویر شیز
آبنوس، کمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخش
تصویر شخش
((شَ خِ))
شخیش، مرغکی است خوش آواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخش
تصویر شخش
کهنه، پوسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخش
تصویر شخش
((شَ))
لغزش
فرهنگ فارسی معین
((شُ))
زیر و رو کردن خاک و ایجاد شیار به وسیله گاوآهن یا تراکتور برای کشت بذر
فرهنگ فارسی معین