جدول جو
جدول جو

معنی شتع - جستجوی لغت در جدول جو

شتع
(تَ نَوْ وُ)
جزع کردن از بیماری یا از گرسنگی. (از اقرب الموارد). ناشکیبایی کردن از بیماری یا از گرسنگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتر
تصویر شتر
پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، اشتر، ابل، هیون، بعیر، خالۀ گردن دراز، جمل، ناقه
کنایه از قاچ خربزه یا هندوانه به همراه پوست، شتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتا
تصویر شتا
گرسنه، کسی که ناشتا یا ناهار نخورده باشد، برای مثال لقمۀ نان خویشتن نخورد / گر دو هفته همی شتا باشد (کمال الدین اسماعیل - ۴۴۹)
زمستان، موسم سرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرع
تصویر شرع
آیینی که خداوند برای بندگان روشن و آشکار ساخته، دین، مذهب، برای مثال شاعری بگذار و گرد شرع گرد از بهر آنک / شرعت آرد در تواضع، شعر در مستکبری (سنائی۲ - ۳۱۹)، شروع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتر
تصویر شتر
بریدگی، برگشتگی پلک چشم، عیب و نقص، در علوم ادبی اشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شته
تصویر شته
حشره ای ریز با انواع مختلف سیاه، خاکستری، سبز و قرمز که آفت گیاهان است و از شیرۀ آن ها تغذیه می کند
انگور، میوه و خوراکی که شب بر آن گذشته و شب مانده شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتم
تصویر شتم
دشنام دادن، فحش دادن، ناسزا گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمع
تصویر شمع
موم، ماده ای که از مخلوط پیه، آهک و اسید سولفوریک می سازند و میان آن برای روشن کردن فتیله قرار می دهند، وسیله ای است در موتور اتومبیل که در سرسیلندر قرار دارد و به وسیلۀ آن جرقه به داخل سیلندر زده می شود و گاز منفجر می گردد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتع
تصویر بتع
می انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتع
تصویر کتع
پست فرومایه: مرد، خوار و رام، گرگ، رسوا، کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
گرزک خانه گرزک خومه (گویش گلیکی) خانه گرزک (زنبور زنبور وحشی) چوبخوار دیو چه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوع
تصویر شوع
گربگو از درختان پراکنده پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیع
تصویر شیع
هویدا و ظاهر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکع
تصویر شکع
دردمندی، پر دانگی، در خشم شدن دردمند، پر دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفع
تصویر شفع
جفت، زوج
فرهنگ لغت هوشیار
دشنام دادن، رسوا کردن، خوار داشتن، دست کم گرفتن زشت دیدن، زشت پنداشتن زشت، ریش ریش از پارچه و جامه
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی که از مخلوط پیه و آهک و اسید سولفوریک میسازد و میان آن فتیله قرار میدهند که برای روشن کردن، و نیزآلتی است در موتور اتومبیل که در سر سیلندرها قرار دارد و بوسیله آن جرقه بداخل سیلندر زده میشود، موم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرع
تصویر شرع
دین و مذهب راست و آشکار، آئین، کیش
فرهنگ لغت هوشیار
فراخزیستی، لنگر انداختن و کنگر خوردن ماندن با خوشی فراخزی، گیاه به اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاع
تصویر شاع
آشکار، پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شسع
تصویر شسع
مانده داراک، بند کفش، کناره کنار جای، تنگ زمین تنگ گجای تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتا
تصویر شتا
زمستان نیاز شویش خشکسالی زمستان فصل سرما، گرسنه، زمستان
فرهنگ لغت هوشیار
سیری پری، ستبری ساغ پای، به ست ون آمدن ستوهیدن سیر رودرروی گرسنه سیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجع
تصویر شجع
برتری در دلیری نیرومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتی
تصویر شتی
باران زمستانی، جمع شتیت، پراکندگان ازهمدوران جمع شیت پراکنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شته
تصویر شته
بیمار و دردمند، درمانده و ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتن
تصویر شتن
بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتم
تصویر شتم
دشنام، ملامت، فساد، زیان، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
پولی باشد که در قمار ببرند و به حاضران مجلس یا به صاحب خانه به رسم انعام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که از نهر یا از روی زمین بواسطه جریان سریع یا حرکت کردن به اطراف ریخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر
تصویر شتر
بریدگی، برگشتگی، پلک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبع
تصویر شبع
((شَ بَ))
سیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شته
تصویر شته
((شَ تَ یا تِ))
حشره ای ریز که آفت درختان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتم
تصویر شتم
((شَ تْ))
دشنام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتل
تصویر شتل
((شَ تَ))
شتلی، پولی که قمارباز پس از بردن، به صاحب خانه یا دیگران به رسم انعام می دهد
فرهنگ فارسی معین