جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شته

شته

شته
حشره ای ریز با انواع مختلف سیاه، خاکستری، سبز و قرمز که آفت گیاهان است و از شیرۀ آن ها تغذیه می کند
انگور، میوه و خوراکی که شب بر آن گذشته و شب مانده شده باشد
شته
فرهنگ فارسی عمید

شته

شته
سته. انگور. (برهان) (ناظم الاطباء). به معنی انگور نیز بنظر رسیده است. (مجمعالفرس سروری) :
گر چو شته دلت بیفشارند
قطرۀ خون از آن برون ناید.
عنصری (از مجمعالفرس سروری).
، هر چیز را گویند که شب بر آن گذشته باشد و صباح خورند. (برهان) (ناظم الاطباء). مصحف شبه، شبانه. (حاشیۀ برهان چ معین) ، آلتی است آهنین باغبانان را که بدان ریشه گیاه برآرند یا زمین برای غرس نشا بسنبند. (یادداشت مؤلف). شَدَّ (در تداول مردم قزوین) آلتی است برای وجین کردن باغ و سبزی. (فرهنگ نظام) ، حشره ای است از راستۀ نیم بالان که انگل درختان و گیاهان است و شیرۀ آنها را میمکد و بدین جهت جزو آفات خطرناک نباتات محسوب میشود. این حشره دارای گونه های مختلف است که به رنگهای سیاه، قرمز، خاکستری یا سبز میباشدو همه به حالت اجتماع میزیند و دارای قدرت تولید نسل زیادی میباشند بطوری که مادۀ این حشره از ابتدای بهار تا اواخر پاییز بطور بکرزایی مرتباً تولید نسل میکند و پیاپی ماده های بکرزا به وجود می آورد و فقط با شروع سرما نسل نر و ماده تولید میکنند و آنها با هم جفتگیری میکنند و تخمهای زمستانی را به وجود می آورند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به جانورشناسی عربی ج 1 ص 48 شود.
- شته زدن یا شته گرفتن درخت یا زراعت، پدید آمدن شته در آن. آفت شته بدان رسیدن. رجوع به شته شود
لغت نامه دهخدا

شته

شته
بیمار و دردمند. (ناظم الاطباء) ، درمانده و سست و ناتوان و ضعیف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا