جدول جو
جدول جو

معنی شتافتگی - جستجوی لغت در جدول جو

شتافتگی
(شِ تَ / تِ)
حالت و چگونگی شتافته. رجوع به شتافته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکفتگی
تصویر شکفتگی
شکفته بودن، حالت شکفتن و باز شدن غنچه، کنایه از خنده و خوش دلی و شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
عاشقی، دلباختگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکافتگی
تصویر شکافتگی
دریدگی، چاک خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
(شِ تَ)
قابل شتافتن. درخور شتاب کردن. رجوع به اشتافتن شود
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ تَ / تِ)
رخنه و شکاف. (از ناظم الاطباء). انشقاق. ترک. تراک. کفتگی. کافتیدگی. ترکیدگی. غاچ. شکاف. چگونگی چیز شکافته. (یادداشت مؤلف) : فتاق، شکافتگی ابر از شعاع آفتاب. خجل، بسیار شکافتگی دامان پیراهن و زیردامان آن. لهد، شکافتگی سینۀ شتر از آسیب و مانند آن. کلع، شکافتگی و چرک و ریمناکی پای. (از منتهی الارب) ، شکستگی. (ناظم الاطباء). رجوع به شکافته شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
تابیدگی. (ناظم الاطباء) : قبیل، اول تافتگی رشته و دبیر، آخر تافتگی آن. (منتهی الارب) ، پیچیدگی. (ناظم الاطباء). کجی، برگشتگی، خستگی. آزار و اذیت. (ناظم الاطباء) ، غرض، تافتگی و اندوهناکی. (منتهی الارب) :.... این دهقان را دوستان بسیار به مهمانی آمدند و طعام ساخت و شراب نیافت، تافته شد و در خمخانه هیچ شراب نبود. عیسی چون آن تافتگی او بدید در خمخانه رفت و دست بر سر خمها بمالید و هر خمی که عیسی دست بر آن مالید، پر از شراب شد. (ترجمه طبری بلعمی). بهمه معانی رجوع به تاب و تافتن و تافته و ترکیبات آنها شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
حالت و چگونگی برتافته. برگشتگی.
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
شتافتنی. قابل شتافتن. رجوع به شتافتنی شود، (اصطلاح عروض) شمس قیس رازی آرد: شتر جمع است میان قبض و خرم و چون از مفاعیلن منشعب باشد آنرا اشتر خوانند و شتر عیب و نقصان باشد، و اشتر پلک چشم نوردیده بود و بحکم آنکه وتد و سبب این جزو بدین زحاف ناقص شد آنرا اشتر خواندند. (المعجم چ مدرس رضوی ص 36).
با یارم درد دل همی گفتم دوش
مفعولن فاعلن مفاعیلن فاع
اخرم اشتر سالم ازل ّ.
(از همان کتاب ص 89)
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ / تِ)
شناسایی و آشنایی و معرفت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ تَ)
درخور شکافتن. شایستۀ شکافتن. قابل شکافتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
عجله کردن، شتاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکفتگی
تصویر شکفتگی
حالت شکفتن و باز شدن غنچه، واشدگی لبان در حالت تبسم، انبساط خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
عاشقی دلباختگی، آشفتگی، حیرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتافته
تصویر شتافته
عجله کرده شتاب کرده، تند رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
بافته بودن انتساج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافتگی
تصویر برتافتگی
پیچیدگی پیچش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافتگی
تصویر تافتگی
تابیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
((ش تَ))
عجله کردن، تند رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
((تَ یا تِ))
دلباختگی، عاشقی، آشفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
جلب توجه
فرهنگ واژه فارسی سره
انشقاق، روزن، شکاف، فلق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
Interlacement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
Infatuation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
захоплення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
交织
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
zauroczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
przeplatanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
переплетение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
переплетення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
Verliebtheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
Verflechtung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
увлечение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
entrelaçamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی