- شبست
- زشت
معنی شبست - جستجوی لغت در جدول جو
- شبست
- ویژگی هر چیزی که به نظر ناخوش و ناپسند آید، زشت
- شبست
- ناپسند، زشت، هراسناک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مخفف آبستن آبستن، زهدان رحم. زمین آماده شده برای زراعت جزو درونی پوست ترنج و با درنگ و مانند آن گوشت پوست پیه پوست
تسخیر
ضایع، فاسد
پوشیدگی امری، مشابهت، شک تردید، ظن احتمال، اشتباه، اشکال، مثل ماند، جمع شبهات یا دفع شبهت کردن، برطرف کردن شک و گمان از امری. یا زایل کردن شبهت. دفع شبه کردن
افتادن و افکندن و آوردن و کشیدن، عمل شکستن، کسر، شکستگی، انکسار
مغلوب شدن، شکستگی، خردشدگی،
در علم زمین شناسی گسیختگی سنگ ها و جدا شدن آن ها،
در علم فیزیک انکسار
شکست خوردن: هزیمت یافتن، مغلوب شدن، گریختن از پیش دشمن، شکست یافتن
شکست یافتن: هزیمت یافتن، مغلوب شدن، گریختن از پیش دشمن، شکست خوردن
شکست دادن: کنایه از مغلوب کردن، منهزم ساختن
شکست و مکست: شکسته، پر پیچ و خم
در علم زمین شناسی گسیختگی سنگ ها و جدا شدن آن ها،
در علم فیزیک انکسار
شکست خوردن: هزیمت یافتن، مغلوب شدن، گریختن از پیش دشمن، شکست یافتن
شکست یافتن: هزیمت یافتن، مغلوب شدن، گریختن از پیش دشمن، شکست خوردن
شکست دادن: کنایه از مغلوب کردن، منهزم ساختن
شکست و مکست: شکسته، پر پیچ و خم
آبستن، آبست، آبسته، آبستان، در علم زیست شناسی ویژگی زن یا حیوان ماده ای که بچه در شکم داشته باشد، باردار، درپی دارنده مثلاً آبستن حوادث
نوعی سنگ سیاه رنگ که ورقه ورقه می شود
تباه، ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش
شبست، ویژگی هر چیزی که به نظر ناخوش و ناپسند آید، زشت، برای مثال حاکم آمد یکی به غیض و شبشت / ریشکی گنده و پلیدک و زشت (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۰)
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، جرد، ابره، تودره،
کودن
کودن
هندوانه ابوجهل: (عیشها بت پرستان تلخ کردی چون کبست روز های دشمنان دین سیه کردی چو قار) (فرخی)
توضیح رشیدی و جهانگیری و فرهنگ نظام این کلمه را در کاف تازی آورده اند و مولف برهان در هر دو ضبط کرده است. ولف در فهرست شاهنامه کبست و گبست هر دو را آورده اما اصح کاف تازی است
بخش درونی پوست مرکبات
افسون، چاره، علاج
کبست
زهر
هر چیز تلخ
کوشت، زهرگیاه
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، فنگ، علقم، خربزۀ ابوجهل، پژند، پهی، شرنگ، ابوجهل، کرنج، حنظله، پهنور، کبستو، هندوانۀ ابوجهل
زهر
هر چیز تلخ
کوشت، زهرگیاه
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، فنگ، علقم، خربزۀ ابوجهل، پژند، پهی، شرنگ، ابوجهل، کرنج، حنظله، پهنور، کبستو، هندوانۀ ابوجهل
زهر
هر چیز تلخ
کوشت، زهرگیاه
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، گبست، فنگ، علقم، خربزۀ ابوجهل، پژند، پهی، شرنگ، ابوجهل، کرنج، حنظله، پهنور، کبستو، هندوانۀ ابوجهلبرای مثال روز من گشت از فراق تو شب / نوش من شد از آن دهانت کبست (اورمزدی - شاعران بی دیوان - ۲۷۵)
هر چیز تلخ
کوشت، زهرگیاه
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، گبست، فنگ، علقم، خربزۀ ابوجهل، پژند، پهی، شرنگ، ابوجهل، کرنج، حنظله، پهنور، کبستو، هندوانۀ ابوجهل
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پژند، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، ورغست، فرغست
پژند، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، ورغست، فرغست
زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند، زمین آماده برای زراعت، آبسته
Failure
неудача
Misserfolg
невдача
porażka