جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آبست

آبست

آبست
مخفف آبستن آبستن، زهدان رحم. زمین آماده شده برای زراعت جزو درونی پوست ترنج و با درنگ و مانند آن گوشت پوست پیه پوست
فرهنگ لغت هوشیار

آبست

آبست
آبستن، آبست، آبسته، آبستان، در علم زیست شناسی ویژگی زن یا حیوان ماده ای که بچه در شکم داشته باشد، باردار، درپی دارنده مثلاً آبستن حوادث
آبست
فرهنگ فارسی عمید

آبست

آبست
زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند، زمین آماده برای زراعت، آبسته
آبست
فرهنگ فارسی عمید

آبسه

آبسه
ورم چرکداری که در بدن یا در پای دندان بوجود آید. فرانسوی پیله. ورم عفونی در نقطه ای از بدن دمل. یا آبسه دندان. آبسه
فرهنگ لغت هوشیار