جدول جو
جدول جو

معنی شبدع - جستجوی لغت در جدول جو

شبدع
(شِ دِ)
زبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و در حدیث آمده است: من عض علی شبدعه سلم من الآثام، آنکه دندان بر زبان گذارد از گناهان در امان ماند، کژدم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، داهیه و بلا. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد). ج، شبادع
لغت نامه دهخدا
شبدع
کژدم، زبان
تصویری از شبدع
تصویر شبدع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبع
تصویر شبع
سیر شدن، سیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدع
تصویر بدع
بدعت، چیز نو پیدا شده که سابقه نداشته باشد، رسم و آیین نو، سنت تازه که برخلاف دستور دین جعل شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبدع
تصویر مبدع
کسی که چیزی را کشف و آشکار کند، کسی که چیز تازه ای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد، سازندۀ چیزی بی مثل و بی نظیر، پدید آورندۀ هست از نیست، هستی بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبدر
تصویر شبدر
گیاهی خودرو یا کاشتنی با سه برگچۀ گرد که معمولاً به مصرف خوراک دام می رسد، کرپا، هلندوز
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
جمع واژۀ بدیع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بدیع شود
لغت نامه دهخدا
(بُ دُ)
جمع واژۀ بدع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به بدع شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جوانمرد فراخ خوی و درگذشته از اقران در علم و شجاعت وشرف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد کریم خوشخوی. کریم واسعالخلق. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نو بیرون آمده نه بر مثالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نوآورد. (مهذب الاسماء). نو. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی). چیز نو و شگفت. بدیع. بدیعه. (یادداشت مؤلف). نو بیرون آمده. نوآمده. پیشین: قل ما کنت بدعاً من الرسل. (قرآن 9/46) ، گوی من از پیغامبران نه پیشین ام. (کشف الاسرار ج 9 ص 140) ، بدجنس. خبیث (صفت آدمی). (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
جمع واژۀ بدعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). چیزهای نو پیدا شده در دین. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به بدعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
ابداع شده. اختراع شده. آفریده: نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است. (جامع الحکمتین) ، (اصطلاح فلسفی) عبارت از موجودی است که مسبوق به ماده و مدت نباشد... شیخ گوید هر موجودی که وجودش مسبوق به ماده نباشد مبدع است و شایسته و احق برای آنکه مبدع نامیده شود. موجودی است که بلاواسطه از ذات حق کسب فیض کرده و وجود یافته است که عقول می باشد. و گوید محدثی که مستوجب زمان نیست یاوجودش بعد از لیس مطلق است و یا بعد از لیس غیرمطلق است و بلکه بعد از عدم مقابل خاص در ماده ای موجود است، هرگاه وجودش بعد از لیس مطلق باشد نحوۀ صدور اواز علت صدور ابداعی است و برترین انحاء اعطاء وجود است. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی).
- مبدع اول، مراد از مبدع اول عقل اول است. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
ستور مانده کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، تهی و خالی کرده شده. (ناظم الاطباء) ، باطل کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ دِ)
جمع واژۀ شبدع، به معنی داهیه وبلا. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به شبدع شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جمع واژۀ شبعان: تراهم سباعاً اذا کانوا شباعاً، درنده یابی ایشان را اگر سیر باشند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به شبعان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
بسیار. وافر.
- ثوب ٌ شبیعالغزل، جامۀ سیربافت بسیارریسمان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- رجل شبیعالعقل، مرد بسیارعقل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- حبل شبیع، رسن بسیارتاه. (منتهی الارب). رسن بسیارموی و کرک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
شبذر. نباتی است جنس ینجه. (از آنندراج). گیاهی است که اسپست نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره پروانه داران که یکساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. و برخی مرکب از سه برگچه است. گلهایش سفید یا قرمز و یا صورتی رنگند و برخی گونه ها نیز دارای گلهای ارغوانیند و به ندرت دارای گل زرد میباشند. گل آذینش خوشۀ کروی است. در حدود 150 گونه از گیاه شناخته شده که همه مصرف علوفه دارند و جزو گیاهان مرغوب مرتع میباشند. رطبه. برسیم. برسیم احمر. فصفصه. شبدر چمنی. شبدر گل قرمز. حندقوفی. ذوئلاث الوان. ذوخمسه الوان. طریفلن.
- شبدر چمنی، نوعی است از انواع شبدر.
- شبدر صحرایی، گونه ای شبدر که دارای برگهای ریز کوچک است و در کنار نهرها و مزارع میروید. رجل الارنب. ارنبی.
- شبدر عطری، نام گیاه ناخنک است.
- شبدر گل قرمز، نوعی از گیاه شبدر است.
- شبدر معطر، قرنبوش (با ناخنک یا شبدر عطری اشتباه نشود).
- شبدر وحشی، گونه ای شبدر که شباهتی کامل به شنبلیله دارد و جزو شبدرهای خودروی یکساله است و برگهای تازۀ آن را جزو سبزیهای خوراکی میخورند. حندقوقی بری. ذرق. دیواسپست. انده قوقو.
- شبدر ترشک، گیاهی است از تیره شبدر ترشکها که برگهایی مانند شبدر دارای سه برگچه دارد و رنگ برگچه هایش در ابتدای جوانه زدن ارغوانی است. این گیاه دارای ویتامین ’C’ فراوان است از این جهت دارای اثر ضد اسکوربوت قوی میباشد. و چون طعم ترش مطبوعی دارد جزو سبزیهای خوراکی مصرف میشود. در آب و هوای معتدل خشک میروید و در ایران نیز در اکثر نقاط به فراوانی در کنار نهرها روییده میشود. حماض. حمیضه. سلق بری. خمضیض. از این گیاه اسید اگزالیک نیز استخراج میشود. در برخی از کتب این گیاه را به نام ترشک ذکر کرده اند ولی با ترشک معمولی (Rumex) نباید اشتباه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 97 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خُ دُ)
غوک، قورباغه. ضفدع. (متن اللغه) (معجم الوسیط) (منتهی الارب) (لسان العرب) (تاج العروس). پگ. چغز
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مبتدع گردیدن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اهل بدعت شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نو آوردن: ایاکم والتبدع و التنطع و علیکم بالامر القدیم. (تاریخ اصفهان ابونعیم ج 1 ص 153)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
تازه تر. نوآئین تر. شگفت تر
لغت نامه دهخدا
(شِ دِ عَ)
مؤنث شبدع. به معنی کژدم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبدع
تصویر خبدع
وزغ درختی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره پروانه واران که یکساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش مرکب از سه برگچه است. گلهایش سفید و یا صورتی رنگند و برخی گونه ها نیز دارای گلهای ارغوانیند و به ندرت دارای گل زرد می باشد گل آذینش خوشه یی کروی است. در حدود 150 گونه از این گیاه شناخته شده که همه مصرف علوفه دارند و جزو گیاهان مرغوب مرتع می باشد رطبه برسیم برسیم احمر فصفصه شبدر چمنی گل قرمز حندقوقی ذوثلاث الولن ذوخمسه الوان طریفلن شبذر. یا شبدر صحرایی. گونه ای شبدر که دارای برگهای ریز کوچک است و در کنار نهرها و مزارع می روید رجل الرنب ارنبی. یا شبدر عطری. ناخنک یا شبدر گل قرمز. قرنبوش. توضیح با شبدر عطری (ناخنک) اشتباه نشود یا شبدر وحشی. گونه ای شبدر که شباهتی کامل به شنبلیله دارد و جزو شبدرهای خودروی یکساله است و برگهای تازه آن را جزو سبزیهای خوراکی می خورند حند قوقی بری ذرق دیواسپست انده قوقو
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره پروانه واران که یکساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش مرکب از سه برگچه است. گلهایش سفید و یا صورتی رنگند و برخی گونه ها نیز دارای گلهای ارغوانیند و به ندرت دارای گل زرد می باشد گل آذینش خوشه یی کروی است. در حدود 150 گونه از این گیاه شناخته شده که همه مصرف علوفه دارند و جزو گیاهان مرغوب مرتع می باشد رطبه برسیم برسیم احمر فصفصه شبدر چمنی گل قرمز حندقوقی ذوثلاث الولن ذوخمسه الوان طریفلن شبذر. یا شبدر صحرایی. گونه ای شبدر که دارای برگهای ریز کوچک است و در کنار نهرها و مزارع می روید رجل الرنب ارنبی. یا شبدر عطری. ناخنک یا شبدر گل قرمز. قرنبوش. توضیح با شبدر عطری (ناخنک) اشتباه نشود یا شبدر وحشی. گونه ای شبدر که شباهتی کامل به شنبلیله دارد و جزو شبدرهای خودروی یکساله است و برگهای تازه آن را جزو سبزیهای خوراکی می خورند حند قوقی بری ذرق دیواسپست انده قوقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیع
تصویر شبیع
بخرد مرد، والاتبار مرد، پرزدار، سختباف
فرهنگ لغت هوشیار
سیری پری، ستبری ساغ پای، به ست ون آمدن ستوهیدن سیر رودرروی گرسنه سیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفدع
تصویر شفدع
غوک سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدع
تصویر بدع
چیز تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدع
تصویر مبدع
اختراع کننده، آفریننده اختراع شده، آفریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدع
تصویر بدع
((بِ))
تازه، نوآیین، جمع ابداع، بدع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبع
تصویر شبع
((شَ بَ))
سیری
فرهنگ فارسی معین
((شَ دَ))
گیاهی است از تیره پروانه واران که یکساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگ هایش مرکب از سه برگچه است. گل هایش سفید یا قرمز یا صورتی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبدع
تصویر مبدع
((مُ دِ))
کسی که چیز تازه ای بیاورد
فرهنگ فارسی معین
صفت آفریننده، بدعتگزار، خالق، خلاق، مبتکر، مخترع
فرهنگ واژه مترادف متضاد