- شبحه
- هاوندش مونث شبح تیرتاک (تیرطاق)، پای بنداسپ
معنی شبحه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم درد گلو. خناک خروسک
مانند، همانند، همدیس، همسان
پوشیدگی، گمان
جامه پوستی پوستین نیایش، نماز شبگاه نماز نبایا، پاره ای از پنبه، شماره افزار (تسبیح) دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح
یارجداناشدنی جسبیار
همانند، نظیر، همچون، همتا
پوشیدگی کار و مانند آن
هر چیز سوراخ سوراخ را گویند
سیرکنک
برز بالا
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
فراخی، گزیر چاره
غوره خرما، سرخ و سپید، پستان ماده سگ
غلیواج موشگیر
قطعۀ گوشت، پارۀ گوشت
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
مانند، همانند، تعزیه
پوشیدگی کاری یا امری، امری که در آن حکم به صواب یا خطا نتوان کرد، شک و گمان، در فقه اشکال در تمیز دادن حق از باطل یا حلال از حرام
هر چیز سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، دام صیاد
چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم که در یک رشته کار می کنند، مفرد واژۀ شباک و شبکات،
چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم که در یک رشته کار می کنند، مفرد واژۀ شباک و شبکات،
آواز
خواب بامدادی، چاشت (صبحانه)
((شَ بَ کَ یا کِ))
فرهنگ فارسی معین
هر چیز سوراخ سوراخ، تور ماهی گیری، در فارسی چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم را گویند که در یک رشته کار کنند، بانکی مجموعه سازمانی به هم پیوسته با هدف اجرای عملیات بانکی، کامپیوتری تعدادی کامپ
تسبیح، مهره های به نخ کشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست می گیرند
تن، کالبد، سیاهی که از دور بنظر میرسد
مثل و مانند، جمع مشابه، شبهات - جمع شبهه
سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه، برای مثال شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی - ۳/۳۰۳)
((شَ بَ یا بِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجه تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر سازی مصرف می شود