جدول جو
جدول جو

معنی شاها - جستجوی لغت در جدول جو

شاها
(دخترانه و پسرانه)
نام قلعه ای که هولاکوخان اموال و خزاین خود را آنجا گذاشته بود
تصویری از شاها
تصویر شاها
فرهنگ نامهای ایرانی
شاها
قلعۀ شاها نام قلعه ای است که هولاکوخان اموال و خزاین خود را در آنجا نهاده بود، (تاریخ غازان ص 182)، حمداﷲ مستوفی و نیز حافظ ابرو گوید: چون آب دریاچه ارمیه (طروج یا طسوج) پایین میرود جزیره آن دریاچه که شاها نام دارد به صورت شبه جزیره درمی آید و در آن جزیره قلعۀ بزرگی است بر فراز کوهی و قبر هولاکو و دیگر سرداران مغول در آنجاست، از قلعۀ شاها در قرن سوم هجری نیز نام برده شده است و ابن مسکویه در جایی که حوادث زمان متوکل خلیفۀ عباسی نوۀ هارون الرشید را نقل میکند گوید: شاها و (یکدود) دو قلعه بود در تصرف سرکردگان یاغی آن نواحی، در قرن هفتم هولاکو بتجدید بنای قلعۀ شاها که حافظ ابرو آن را قلعۀ تلای دریاچه ارمیه نامیده فرمان داد و خزاین و غنایمی که از غارت بغداد و دیگر ممالک خلافت بچنگ آورده بود در آن قلعه جای داد، بعدها این قلعه مدفن وی گردید و بهمین جهت در زبان فارسی بنام ’گور قلعه’ معروف شد، زمانی که حافظ ابرو، معاصر امیرتیمور تاریخ خود را می نوشت آن محل بکلی خالی از سکنه بود، (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 172)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهک
تصویر شاهک
(پسرانه)
شاه کوچک، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان و مشاوران دربار هرمز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهد
تصویر شاهد
(پسرانه)
زیبارو، محبوب، معشوق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهر
تصویر شاهر
(پسرانه)
مشهور، نامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طاها
تصویر طاها
(پسرانه)
نام سوره ای در قران کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهو
تصویر شاهو
(پسرانه)
آنکه چون شاه بزرگ و شکوهمند است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شایا
تصویر شایا
(دخترانه)
سزاوار، شایان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهی
تصویر شاهی
پادشاهی، شاه بودن، فرمانروایی، سلطنت، مربوط به شاه، واحد سنتی پول ایران که در دورۀ قاجاریه برابر با پنجاه دینار ( دو پول) و در دورۀ پهلوی برابر با یک بیستم ریال ( پنج دینار) بوده است، در علم زیست شناسی ترتیزک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاها
تصویر طاها
مخفّف واژۀ طه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهق
تصویر شاهق
بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داها
تصویر داها
دهار، دره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهد
تصویر شاهد
مفرد شهود، در علم حقوق کسی که در دادگاه دربارۀ موضوع مورد بحث شهادت می دهد، کسی که امری یا واقعه ای را به چشم خود دیده باشد و گواهی بدهد، گواه،
در علوم ادبی جمله یا عبارتی از نثر یا نظم که برای اثبات معنی لغت یا موضوعی بیاورند، کنایه از معشوق، محبوب، مرد یا زن خوب رو،
بازماندگان شهید مثلاً فرزند شاهد، دانشگاه شاهد، آنچه با آن بتوان وجود چیز دیگر را اثبات کرد
شاهد حال: گواه حاضر
شاهد عادل: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد
شاهد معتمد: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد، شاهد عادل
شاهد روز: کنایه از خورشید، شاهد رخ زرد، شاهد فلک
شاهد جان: کنایه از معشوق، محبوب، مقصود جان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوها
تصویر شوها
ویژگی زن اخمو، بداخم، ترش رو، زشت رو، نیکورو، زیبا، شوم، نامبارک. در معنای ۲ و ۳ از اضداد است
فرهنگ فارسی عمید
یا طه، نام سورۀ بیستم از قرآن کریم:
پس از الحمد و الرحمن و الکهف
پس از یاسین و طاسین میم و طاها،
خاقانی،
نفس طاها راست یک شب قاب قوسین نزد حق
گر دو گردد نفس طاها برنتابد بیش از این،
خاقانی،
، نام حضرت پیغمبر
چرا که اشارت است از یا طاهر، (آنندراج) :
از علم پاک جانش وز زهد دل ولیکن
بر رو نبشته طاها بر طیلسانش یاسین،
؟
و رجوع به طه شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوا ژوزف، مصرشناس فرانسوی که در سال 1817 میلادی تولد یافت و در سال 1882 میلادی در ورسای درگذشت، ابتدا بازرگانی پیشه کرد، در سال 1852 با خواندن مقالات نستور لوت شوق مصرشناسی در او برانگیخته شد، از سال 1855با انتشار دو مقالۀ کوتاه در ’خاطرات انجمن تاریخ و باستان شناسی شالون - سور - سون’ کار خود را آغاز کرد، از آن پس آثار متعددی منتشر ساخت و بزودی با برجسته ترین باستانشناسان فرانسوی و خارجی ارتباط یافت، در سال 1837 دعوت شد که به جانشینی ا، دو روژه متوفی کرسی زبان و باستان شناسی مصر را در کولژ دو فرانس اشغال کند، لیکن وی از ترک گفتن شهر شالون - سور سون سر باززد، در اواخر سال 1877 بر اثر ابتلای به بیماری ناگزیر از کار دست کشید و به ورسای نزد یکی از دخترانش آمد و تا پایان عمر در همانجا بسر برد، شابا یکی از پرکارترین و پراثرترین استادان مصرشناسی بشمار است و رموز بسیاری از پاپیروسها و کتیبه های حاوی متونی به خط هیرو گلیف و تندنویسی هیروگلیف را در آثار متعدد خود کشف کرده است، در بررسی تاریخ باستان بر اساس منابع مصری و تاریخ سلسله های باستانی مصر و مقیاسات و پول مصریان و در زمینۀ مطالعات ما قبل تاریخی تألیفات مهمی دارد
لغت نامه دهخدا
از قرای مرو است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نوعی از طعام باشد که پاچه نیز خوانند، (آنندراج) (هفت قلزم)، نوعی از طعام باشد که عربان باهه اش گویند، باجه معرب آن است، (منتهی الارب)، نوعی از طعام، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
توده و کلاف پنبه، انستاس کرملی صاحب نشوءاللغه العربیه گوید ’شوشه’ کلمه عامیانۀ شامی و معنای آن تودۀ از هر چیزی است و آن از اصل آرامی ’شاشا’ بمعنی توده و کلاف پنبه مأخوذ است، (نقود العربیه ص 178)
لغت نامه دهخدا
شاه آب، رنگ سرخی باشد که مرتبۀ اول از گل کاژیره کشند، (برهان قاطع)، آب سرخی که از گل کاجره حاصل شود بعد از زردآب، (انجمن آرا) (آنندراج)، رنگ سرخی که از عصیر کازیره سازند، (ناظم الاطباء)، شاه آبه، آب سرخی که از گل کاجیره گیرند بعد از آب زرد برای رنگ، (فرهنگ نظام)، شاهابه، آب سرخ که ازگل کاجره حاصل شود بعد از زردآب، (فرهنگ رشیدی)، رنگ سرخ، (ناظم الاطباء)، سرآب، مقابل پس آب، آب اول که گیرند از چیزی مانند انگور و جز آن، (یادداشت مؤلف)، آب اول که از گل در عرق کشی گیرند و غیره، (یادداشت مؤلف)، آب یا عرق اول که از گیاهی معطر یا دوایی یا میوه گیرند، (یادداشت مؤلف)، آب مستخرج از معصر است بطریق خاص، (یادداشت مؤلف)، آب پرمایه تر که بار اول از چیزی گیرند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاهر
تصویر شاهر
مشهور، معروف، نامی، سرشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داها
تصویر داها
غار، کوه، دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهی
تصویر شاهی
پارسی تازی گشته شاهی چوبدار گوسفنددار تیزبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهوا
تصویر شاهوا
نفیس و گرانمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهق
تصویر شاهق
ب نلد چون کوه وساختمان، سخت خشم بلند مرتفع، کوه مرتفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفاها
تصویر شفاها
لفظاً، حضوراً، زبانی، روبرو گفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهب
تصویر شاهب
خاکستری رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاها
تصویر هاها
مرد نیک خندنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماها
تصویر ماها
دوم شخص مفرد از آمدن میا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهد
تصویر شاهد
مشاهده کننده، حاضر، نگاه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهر
تصویر شاهر
((هِ))
مشهور، معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهق
تصویر شاهق
((هِ))
بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهی
تصویر شاهی
منسوب به شاه، واحد پول خرد برابر با یک بیستم ریال که در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی رایج بود، تره تیزک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهد
تصویر شاهد
((هِ))
گواه، گواهی دهنده، مثال، خوبروی، جمع شهود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهد
تصویر شاهد
گواه
فرهنگ واژه فارسی سره