جدول جو
جدول جو

معنی شاهی

شاهی
منسوب به شاه، واحد پول خرد برابر با یک بیستم ریال که در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی رایج بود، تره تیزک
تصویری از شاهی
تصویر شاهی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شاهی

شاهی

شاهی
پادشاهی، شاه بودن، فرمانروایی، سلطنت، مربوط به شاه، واحد سنتی پول ایران که در دورۀ قاجاریه برابر با پنجاه دینار ( دو پول) و در دورۀ پهلوی برابر با یک بیستم ریال ( پنج دینار) بوده است، در علم زیست شناسی ترتیزک
شاهی
فرهنگ فارسی عمید

شاهی

شاهی
تیزنظر، رجل شاهی البصر، مرد تیزنظر، (آنندراج) (از ناظم الاطباء)،
- شاهی البصر و شاه البصر و شایه البصر، تیزبین، (از نشوء اللغه ص 16)، رجوع به شاه البصر شود
لغت نامه دهخدا

شاهی

شاهی
پادشاهی و سروری، (برهان قاطع)، شاه بودن، (فرهنگ نظام)، مقام شاه، (یادداشت مؤلف)، سلطنت، پادشاهی، خسروی، ملک:
روز ارمزد است شاها شاد زی
بر کَت ِ شاهی نشین و باده خور،
ابوشکور،
بزرگی و شاهی و فرخندگی
توانائی و فر و زیبندگی،
دقیقی،
بشاهی بر او آفرین خواندند
همه زر و گوهر برافشاندند،
فردوسی،
چو گردنده گردون بسر بر بگشت
شد از شاهیش سال بر سی و هشت،
فردوسی،
هر آنکس که اوتاج شاهی بسود
بر آن تخت چیزی همی برفزود،
فردوسی،
بشاهی بپایست هر لشکری،
منوچهری،
کنون چون بشاهی رسیدی ز بخت
بزرگیت خواهد بد و تاج و تخت،
اسدی،
بنده ای و دعوی شاهی کنی
شاه نه ای چونکه تباهی کنی،
نظامی،
باز گفتم بدو حکایت خویش
قصۀ شاهی و ولایت خویش،
نظامی،
یکی را از تخت شاهی فرود آورد، (گلستان)،
در آن مقام که شاهی به هر گدا بخشند
چه دولتیست که ما را همان بما بخشند،
صائب،
،
شیعه، کسی که پیروی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را می کند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شاهی

شاهی
شهر، نام قصبه ای در قبله کوه سبلان در آذربایجان، ابن البلخی درباره آن نویسد: ’پیروزبن یزدجرد نرم ... این شهرها کرده است: ... شاد فیروز از آذربایجان’، (فارسنامه، ص 83)، حمداﷲ مستوفی درباره آن چنین آورده است: ’اناد و ارجاق دو قصبه است در قبلۀ کوه سبلان افتاده، قصبۀ اناد فیروزبن یزد گردبن بهرام گور ساسانی ساخت و در اول بعضی شادار بعضی شاد فیروز خواندندی و ارجاق پسرش قبادبن فیروز ساخت هوای هر دو معتدل است و آب از کوه سبلان جاری، باغستان نیکو و فراوان دارد و میوه و انگورو خربزه و جوز بسیار بود و قریب بیست موضع از توابعآنجا است، حقوق دیوانیش هفت هزار دینار مقرر است’، (نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 83)، و رجوع به شادار شود
شهر، نام مرکز شهرستان شاهی سکنۀ شهر شاهی به اضافۀ جمعیت هفت آبادی تابع آن در حدود 18000 تن است و کار خانه گونی بافی، نساجی، کنسروسازی و برنج کوبی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)، نام سابق آن علی آباد بوده است
لغت نامه دهخدا

شاهی

شاهی
نام آق ملک بن جمال الدین فیروز کوهی معروف به امیرشاهی سبزواری متوفی به سال 857 هجری قمری وی از نبیرگان سربداریان و خواهرزادۀ علی مؤید است، در سبزوار بدنیا آمد و در سن 70 سالگی در شهر استرآباد درگذشت و سپس جسد وی را به سبزوار منتقل نموده و در خانقاه خانوادگی بخاک سپردند شاهی مدتی در مصاحبت بایسنقر بود ولی پس از مدتی او را ترک گفته درمزرعه ای گوشه گزید، شاهی شاعری زبردست و نیکو خط و در هنر نقاشی و موسیقی نیز دست داشت و نسخه هایی از دیوان او موجود است، رجوع به تذکرۀ دولتشاه چ بمبئی و الذریعه ج 9 ص 502 و رجال حبیب السیر ص 115 شود
لغت نامه دهخدا

شاهی

شاهی
نام حلوایی است که از تخم مرغ و نشاسته پزند، (شرفنامۀ منیری)، نام حلوایی است بسیار لطیف و لذیذ که از نشاسته و تخم مرغ سازند، (برهان قاطع) (از فرهنگ نظام) (جهانگیری)، مسکوک نقره مساوی با سه شاهی، (یادداشت مؤلف)، نام زری و درمی است، (از برهان قاطع)، زر مسکوک ایران و آن پنجاه دینار است، (بهار عجم)، واحد پول که در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی معادل دو پول یا 50 دینار (آن زمان) بود و صد دینار معادل دو شاهی و یک قران معادل بیست شاهی بود، (فرهنگ فارسی معین)، بعدها در اواسط دورۀ پهلوی پنجاه دینار را به پنج دینار تغییر نام دادند و نصف قران یا ریال را ده شاهی نام گذاردند، سکۀ مسی یا نیکلی که ارزش آن بیست یک قران بوده است، (از فرهنگ نظام)، یک قسمت از بیست قسمت قران یا ریال در تداول امروز، بیست یک قران پنجاه دینار، بیست یک مثقال نقرۀ مسکوک و نمایندۀ آن را از مس یانیکل کنند و مسکوک بزرگترین را که دو برابر است صددیناری گویند، و ظاهراً شاهی در قدیم مسکوکی بزرگتر وقیمتی تر بوده است از سیم یا زر، (یادداشت مؤلف)،
- شاهی اشرفی، سکه های شاهی و اشرفی مخلوط با هم که بزرگان به زیردستان عیدی دهند، (فرهنگ نظام)،
- شاهی سفید، مسکوکی کوچک معادل یک چهارم قران رایج در دوران قاجاریه و بیشتر بعنوان هدیه بزیردستان و نثار بر سر عروس به انبوه بکار میرفته است، رجوع به شاهی سفید شود،
- شاهی عباسی، مسکوک منسوب بشاه عباس، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع بمعنی شاهی در فوق شود،
- شاهی عراقی، قسمی مسکوک قدیم، (فرهنگ فارسی معین)،
، نوعی پارچه که در بخارا بافند، (شرح حال رودکی ص 65)
تره تیزک که یک قسم سبزی خوردن است، (فرهنگ نظام) (منتهی الارب)، شب خیزک، تره تیزک، رشاد، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به تره تیزک شود
نام گلی است که کوچک و زرد رنگ و سفید هر دو میشود، (فرهنگ نظام)، قسمی گل زینتی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شاهی

شاهی
دارنده و صاحب شاء یعنی گوسپندان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا